ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
دلت برای تمام لحظاتی که گذراندی می سوزد...برای لحظه هایی که می توانستی خوبشان کنی و نکردی ...
قضاوت های دور زیاد شده ... عیب گذاشتن ها و ایراد های دوررر ...
دور ِ دور ...
برزخی شده وضعیتم؛
نه می توانم تمام شده فرضش کنم ...
نه باور دارم روزی شرایط همانی می شود ک بود؛
با همان صمیمیت ...
قسمت شاید همین بود !
حکمت دارد درش ....
هیچ وقت ذهنم نمی پذیرد؛
که از دست دادیم هم را ....
سخت بود !
خیییلییی ...
نکند کم کم عادت شود نبودن؟!
پ.ن : این روز ها خوبم ؛
فقط نگرانم ...
خیلی زیاد ...
نگران خیلی چیز ها ...
پ.ن 2 : " ...//"
اختصاصا ...در بر میگیرد هر چه ناگفته مانده ..
پ.ن3 : مخااطب دوررر است ..
آشنا نیست:)نگردید دنبالش ....
پ.ن 4 : گفته بودم چقد دلتنگم ؟