سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

دلت برای تمام لحظاتی که گذراندی می سوزد...برای لحظه هایی که می توانستی خوبشان کنی و نکردی ...

قضاوت های دور زیاد شده ... عیب گذاشتن ها و ایراد های دوررر ...

دور ِ دور ...

برزخی شده وضعیتم؛

نه می توانم تمام شده فرضش کنم ...

نه باور دارم روزی شرایط همانی می شود ک بود؛

با همان صمیمیت ...

قسمت شاید همین بود !

حکمت دارد درش ....

هیچ وقت ذهنم نمی پذیرد؛

که از دست دادیم هم را ....

سخت بود !

خیییلییی ...

نکند کم کم عادت شود نبودن؟!

پ.ن : این روز ها خوبم ؛

فقط نگرانم ...

خیلی زیاد ...

نگران خیلی چیز ها ...

پ.ن 2 : " ...//"

اختصاصا ...در بر میگیرد هر چه ناگفته مانده ..

پ.ن3 : مخااطب دوررر است ..

آشنا نیست‌:)نگردید دنبالش ....

پ.ن 4 : گفته بودم چقد دلتنگم ؟


+ یکشنبه 91/10/3 2:15 عصر قاصدک خانوم | نظر