سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

مسلما اگر این میکروب های عزیز به بدن اینجانب حمله ننموده بودند و زحمت می کشیدند و کاری به کارمان نمی داشتند و اگر الان حال من بد نبود و هر از گاهی از شدت سرفه اشکم در نمی آمد،عین دختر های خوب سر کلاس نشسته بودم و مثل بقیه برای دقایق پایانی کلاس لحظه شماری میکردم.

اگر سر کلاس بودم می توانستم خیره شوم به پشت برگه ی هویتم که بزرگ رویش نوشته ام تا کی و در مقابل جواب ضحی را بخوانم که نوشته تا آخر عمر.و به یاد بیاورم آن لحظه ای که این را نوشته بودم و صدایی از پشتم بهم گفت که عارفه تو دیوانه ای! و من هم برگشتم و به صورت دخترک عینکی خوش قلب نگاه کردم و لبخند زدم.در ادامه ی برگه می توانستم نگاه کنم به نوشته همان دخترک که در جواب تا کی من نوشته تا هیچ وقت و یاد بحثمان بیفتم که تا هیچ وقت بهتر است یا تا همیشه و در میان غزال از دستمان دیوانه شود.

اگر مدرسه بودم و این مریضی لعنتی عزیز اجازه میداد تا بروم می تواستم ناهارم را سریع بخورم و رهسپار پیلوت شوم تا انتظار آمدن عبدو و عطا و قیچی رابکشم...اگر عبدو امروز بیاید و من نبینمش پدر همه ی میکروب ها را در خواهم آورد.شما شاهد باشید.

اگر الان مدرسه بودم می توانستم همین الان که زنگ خورده به زهرای بغل دستی ام بگویم کی باورش میشه زنگ خورد و بزنم از کلاس بیرون و از گشنگی هجوم ببرم به نهار خوری.

و اگر الان مدرسه بودم هم من به کارهایم میرسیدم هم میکروب ها به زندگیشان.

 

خدا انشا.. همه ی میکروب ها را نابود بفرماید.بلند بگو آمین!

دعا کنید قاصدکی خوب شود..

 

پ.ن:هنوز هم قبر گران است؟!


+ پنج شنبه 89/7/22 12:36 عصر قاصدک خانوم | نظر