سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

شنبه‏های تازگی، یکشنبه‏های سردرگمی، دوشنبه‏های روزمرگی، سه‏شنبه‏های پریشانی، چهارشنبه‏های دلتنگی،

پنج‏شنبه‏های بارانی، جمعه‏های بی‏سرپناهی، جمعه‏های غریبی، جمعه‏های چشم به راهی و جمعه‏های انتظار... .
صدا را می‏شنوی؟ دست‏های دعا را می‏بینی؟ کدام دست را برای اجابت می‏فشاری؟
بوی آشنایی به مشام می‏رسد.

برخیز! کوچه‏ها را آب و جارو کن، چراغانی کن. شمعدانی‏ها را قدم به قدم بچین.

 مهمان عزیزی در راه است. عطر آمدنش، از سر کوچه، از آن‏سوی شهر، از آن سمت مرزهای فاصله می‏آید...
خواب دیده‏ام؟! نه!
من معنای بیداری را در تک تک پلک‏های خیس و پر اشتیاق چشیده‏ام. کدام خواب؟ کدام رویا؟ کدام خیال؟
آقا، بی‏قراری‏هامان رنگ اشتیاق دارند و طعم دلتنگی. دلتنگ آمدنت هستیم؛ التماس نگاهمان را ببین و بیا!
ای که تا آمدنت چیزی نمانده! تا انفجار زمان فاصله‏ای نیست؛

زودتر بیا...

 

 

 

 

 


+ جمعه 89/5/29 5:36 عصر قاصدک خانوم | نظر