ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
از اتفاق ها و خوشگذرانی های سفرانه و خاطراتم که بگذریم(سفرانه جزو کلمات اختراعی ام بود)یک چیزی برایم عجیب بود...
آنجا قاصدک هایی دیدم که پرهایشان تیغ تیغی بود....خشن بودند...و هیچ میلی نداشتند که کسی نزدیکشان شود...
از آن قاصدک ها خوشم نیامد....
اصلا اصلا اصلا....
و یه این فکر کردم که قاصدک هایی هم وجود دارند که گاهی مناسب با محیط اطرافشان خشن میشوند...محیط آنها طوری بود که لازمه ادامه ی حیاطشان تیغ تیغی بودنشان بود(عجب جمله ای شد)
و حالا من هم یک قاصدک تیغ تیغی ام....
و تیغ تیغی هم تا اطلاع ثانوی باقی خواهم ماند....
البته نه از روی خشنی...
از روی درگیری چند روزه ام که با قاصدکی پیدا کردم...
قاصدک و قاصدکی حسااابی با هم درگیرن...
که در زبان ساده این نوع درگیری رو میگویند خود درگیری...!
ببخشید اگر درهم برهم شد...
این درگیری کاملا جدی است...!
کاملا که میگویم یعنی خیــــلی جدی..!
واینجانب اصلااا اعصاب ندارم..
و این اصلا هم کاملا جدیی است...
...
فعلا حین خود درگیری همه چیز جدی است....
فعلا.