سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

بعد از کلی خندیدن و دست زدن و شادی کردنشان،

با شنیدن صدای پنجمی ها که می گفتند:«به افتخار اول راهنمایی های جدید...» و دست می زدند و شادی می کردند،

اتفاق خاصی نیفتاد.

 

فقط بغض تمام وجودم را فرا گرفت و به بهانه ای رفتم دستشویی و زار زار گریه کردم.

همین وهمین.

.

.

.

امکان دارد چند روزی نیایم ..چون اعصاب ندارم.

آپ نکنم... چون حوصله ندارم.

نظر ندهم... چون اصلا حالم خوب نیست.

و خودم را گم و گور کنم چون دلم می خواهد گریه کنم.

شاید هم برای همین مدت نظراتم را خصوصی کنم.

تا مدتی قاصدکی بی قاصدکی.

فعلا. 


+ یکشنبه 89/5/3 2:53 عصر قاصدک خانوم | نظر