سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

نگاه را می گذاری کنج دلت و برای رفتنش دعا می خوانی ؛

برای از بین رفتن و نبودنش آرزو می کنی ...و دل را می سپاری ب خودش و پشت بندش هم کاسه آب می ریزی و گل سرخی می گذاری روزی زمین ...

خودش هوای دلت را دارد؛

هوای نا آرامی ها و سختی هایش را ...و تک تک لحظه های دلتنگی و تنهایی ات را .

دیگر نگاه را نمی بینی اما،

کنج دل گذاشتی و قول گرفتی وسط راه طوفانی بیاید و دل را پاک کند، پاک ـ پاک ...

نگاه هم از سرش بیفتد ..

تمام بد بینی ها و حساسیت ها و غصه های بی خود ،

و تمام روزهای تلخی ک تلخ ترش هم کردی ....

 

چشم های حسود ک دنبال خوشی ات بودند هم بیفتد؛

برود یک گوشه و ب حال خودش گریه کند ...

 

شاید مرهمی باشد بر دل خسته .

 

 

پ.ن : وقتشه جدی جدی تمومش کنم ....

پ.ن2 : التماس دعا ؛ خیلی ..خیلی زیاد ....

 

...//


+ یکشنبه 91/8/28 9:58 عصر قاصدک خانوم | نظر