سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

لحظه هایی در زندگی هست که حس می کنی زیادی زندگی را جدی گرفتی؛

زیاد تر از حدی که باید تحویلش گرفتی...

یک جورهایی بیش از اندازه بهش رو دادی ...

سوارت شده....

هر جور هم بخواهد راهت می برد.

فکرت را؛

 ذهنت را ؛

 زمانت را؛

آدامشت را ؛

 بودنت را ...

و حتی نبودنت را ...

می کشد دنبال خودش.

باب میل خودش...

من باب زندگی بودنش....

و لحظه لحظه به رخ می کشد قدرتش را ..

وجودش را....

از قهقهه هایش وقتی اذیتم میکند بیزارم....

( از اون حالتایی میشم ک دلم می خواد ی بار فقط تنها باشم باش تا می تووونم بزنمش...)

بیزاااار بیزار ...

اما .....

روزی ناگهانی...

خیییلی ناگهانی ....

چشمت را باز میکنی...

محکم می کوبی توی دهانش...

تمام حرصت را سرش خالی میکنی...

و محکم تر از پیش در مقابلش قد علم میکنی...

و تو افسارش را میگیری دستت ...

تا می توانی باب میل خودت جلو می بری اش ...

 

زندگی هم همین است.

اگر خودت را رها کنی گیرت می اندازد ...

و امان از وقتی ک برگردی ببینی زیادی بهش بها داده ای ....

 

 

پ.ن : مواظب گوهر " بودنمان " ...

سعادت " زندگیمان "

و قدرت "فکر و تصمیماتمان "

باشیم ...

از دست که برود خدایی نکرده ....

بازگشتش هزار هزار بار سخت تر از به دست آوردنش است ....

پ.ن2 : مخاطب این متن خودم بودم .

خود ِ خودِ خود‍ قاصدکم...

...

/

 

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

 

دلم عجیــــــــــــــــــــــب هوای پاییز کرده ...

ب قول دوستان....اصن ی وعــــــــــضی...!:دی

 

 


+ پنج شنبه 91/6/23 12:16 صبح قاصدک خانوم | نظر