ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
درست مثل لحظه ک خودم را در مقابل حرف هایی ک با یقین نپذیرفته بودمش تسلیم کردم .
شاید از اول هم اشتباه بود!
شاید هم مقصر اشتباهات خودم بود .
حالا که وضعیت فعلی موقعیت خوبی را گوشزد می کند برای آغازی دوباره !
دل را پاک می کند و صیقل می دهد این ذهن آشفته را .
و فکر را باز می کند انگار؛باز تر از همیشه ...
حالا شروع کن!
شاید متفاوت تر؛این بار ...
پ.ن: مبارکه ماه رموضونتون! التماس دعای زیییاااد ...
پ.ن2: به پایان رسید. یکی از سخت ترین تیر های زندگی ام ! ب استثنا اولین و دومین و سومین و...صبح چهارمین روزش ! از ظهرش به بعد. تا همین حالا...سی و یکمش .
خراب کرد...خراب کردم ؟ ... ! خراب شد. عجیب بود .... حیف این تیری ک گذشت ...
حیــــــف !
پ.ن3: دلتنگ گذشته بودن فایده ای ندارد ! فقط انگار دلتنگ لحظه ای" اگ یادش بره" خواندن !
پ.ن4:پایان... /