ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
درست مثل زمانی ک می خواهی عطر بخری و میروی داخل مغازه .
فروشنده هزار نوع عطر روی دستت امتحان می کند. اما امان از زمانی که بوی یکیشان زیادی از حد اذیتت کند . ماندگاری هم داشته باشد،شدید ...
فروشنده هر چقدر هم بگوید " خانوم این آخرین مدل پرفروش عطره...همه همینو می برن " اعتنایی نمیکنی و فقط سعی داری دنبال راهی باشی که این بوی لعنتی را از روس دستت پاک کنی ....
سریع میایی بیرون. انگار از همان لحظه هاست که هر کاری هم بکنی این بو رفته روی اعصابت و کاری هم نمی توانی بکنی اش .
می روی سمت خانه و سعی داری بخوابی تا اعصابت آرام باشد . دستت را می گذاری زیر بالشتت و بوی تند عطر حسابی می پیچد توی مشامت . ول کن هم نیست ...
همین شده زندگی. برخی اتفاق ها می فتد ک هر چ سعی میکنی از فکرکردن بهش فرار کنی مثل همین بوی تند ک ماندگاری هم دارد و مدام روی اعصابت است خیال رفتن ندارد ....
می خواهی فکر نکنی .... اما تا چند روز...می ماند....
ماندگاری اش بالاست ....
همین.