ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
خیلی وقت است نگاهم نکردی،از همان نگاه هایی ک می ترسم ازشان. از همان هایی ک حس می کنم با رخ دادنش تا عمق وجودم را می خوانی. می ترسم . می ترسم روزی فاش شود سر وجودم. می ترسم از بعد فاش شدنش دیگر تگاهم نکنی . می ترسم ....
پ.ن:
اگر ننویسم،خشک می شود احساس قلمم .
و اگر خشک شود، می پوسد این وجود .
و اگر بپوسد ... تمام.
تمامــــِ تمام.
پ.ن2: نمی دونم باور اینکه این جور پستا مخاطب نداره خیلی سخته یا نه . اما اونایی ک منو میشناسن می دونن . باورش آسونه براشون.
کسی منو می شناسه اصن ؟!