ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
نمی دانم چه شد که از این رو شدم ب آن رو.
همان رویی ک برای خودم هم غریب بود. اصلا نمی شناختمش.
فقط سعی بر تحملش داشتم با تمام سختی هایش. بی هیچ هدفی. همراه با عذاب هایی که برای خودم زحمت کشید و ب ارمغان آورد ..
آنقــــدر زیاد که تاریخ ها را بالکل فراموش کردم.
ولی هستم همانی که بودم .
و خواهم بود.
حتی با وقفه ای که افتاد و رویی از خودم را دیدم ک نمی شناختمش .
من همانم. همان عارفه ی همیشگی .
پ.ن:
.....never know why its coming down, down,down