سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

چه شور ها پیوست

به این شکسته ی بیدار،با شکستن خواب:

ستاره بود و رواق بلند شب،تاریک!

صدای نبض زمان بود

صدای بال درخت

صدای پای نسیم

صدای نرم غزل های آب در مهتاب.

همان ترانه ی غمگین که می سرود سپهر

همان حکایت مبهم که می نوشت شهاب.

ستاره را گفتم:کجاست مقصد این کهکشان سرگشته؟

کجاست خانه ی این ناخدای سرگردان؟

کجا به آب رسد تشنه،با فریب سراب؟

ستاره گفت که:

خاموش! لحظه را دریاب!

فریدون مشیری

 

 

 

 

 


+ جمعه 88/10/25 7:7 عصر قاصدک خانوم | نظر