شرح وضعیت ؛

مثل تمام شرح وضعیت ها و بازسازی صحنه ای که درش حضور داری نیست ؛

نه به دلنشینی برف عصر زمستان و نه به آرامی باران دم غروب پاییز ....

موقعیت تنها یک نصفه شب را یاد آور میشود،

که انبوده کارهایت خواب را بسته بندی کرده و گذاشته کنار ...

و تو را کشانده اینجا تا لا اقل کمی در ای سکوت نیمه شب حرف بزنی ....

بعله ..

موقعیت همین است ....

کمی دیگر که نه...کم کم صبح شده ....

تمام شد شب ...

این کار ها هم چناان ادامه دارد !

پ.ن : یا علللللللیییییی .....

خداونداااا ....

ما له شدیم ....به دادمان بررس :دی !

خدااای زیاده ...

کی میشه این چهارشنبه بعد از ظهر برسه زود تر کارامون تمووووم شه ...

ینی میشه ؟!؟

پ.ن2 : ی عااالمه حرف دارم ...تو پست بعدی ایشالا ..

قط خیییلی شکر...

زیاااادی از حد!

:)

قرار نبود رابطه ها شکننده شود....

بین هر نگاه دنبال غم گشت و دم از حال و احوال زد مدام ....

قرار نبود " قرار سوم ها شادن " سوم ب ای ها روزی اینگونه شود ....

دلم برای خودم تنگ شده ...

برای قاصدکی سوم ب ب تنگ شده ...

دیر شده انگار ...

اما ...

فقط می خواهم به دستش بیاورم ...

ب هــــــر قیمتی که شده ....

پ.ن : فک نکن حواسم بت نیست ...مدام تو ذهنمی ....ولی نمی تونم کاری کنم ...

راهشو بستی ....

فقط عصبانیم ازت ....//

نه این ک دلتنگت نباشم ....

پ.ن2 : یکی هست جدای همه اتفاقات زندگی دلش واقعـــــــا برای من تنگ شده ....

حواسم باشه ب تک تک شون ....

ممنونم ک هستین ....

پ.ن 3: ب این نتیجه رسیدم خاطره هایی ک اعصابت رو خورد می کنن هیییچ نیازی به مرور شدن ندارن ...

پس همون بهتر ک ب دست فراموشی سپرده شن ....

پ.ن 4 :دعا کنین ....

پ.ن5 :..../

این ک بمانی یا بروی دست من نیست ؛

شاید از نظر تو " بسته ب من " باشد،

ولی دست من نیست ...

خودت رفتی.

خودت هم اگر خواستی برگرد .....

اگر نه هم که .....

...../

پ.ن : عجیب دعام کنین ....

پ.ن 2: جدیدا " هعی " کشیدنم زیادی عمیق شده!‌