سلام ...
خوبي ؟
ديدي جواب اس ام اس ندادم ؟
حال تايپ ندارم ...
موبايلمم داره ميميره حوصله شارژ کردنشم ندارم ...
بذارم يه چند روز خاموش باشه ... کي به ما کار داره ؟! والااا ...
به موبايلت زنگ زدم اما خاموش بود ...
اومدم اينجا شايد که باشه ... نميدونم ... هستي ؟
خسته م ...
حال کارامو ندارم ...
حال بومم رو هم ...
آرشيوم مدرسه ست و اون يه آرم باقي مونده ميمونه واسه مدرسه ...
سوالاي مناظرم ندارم که بخونم ...
ببينم ... از من فعال تر ديده بودي ؟ :دي
امشب ساعت هشت اينا بود دگ ... همون موقع که آخرين اس ام اس تو دادي ... خواستم برم تجريش يه سر واسه اون نخ سورمه ايه ... مامانم دلش سوزيد واسم گفت خودمم کار دارم و خلاصه با اون رفتم ...
راستش دلم نميخواست بياد ... چون ده ساعت بايد علاف کاراي اون ميشدم ...
ساعت نزديک به يازده شبه و من هيچ کاري مو نکردم ...
تا الآن داشتم کمک مامانم ميکردم و بعد با ديدن اتاقم همون يه ذره انرژي اي که واسه کار داشتمم تحليل رفت ...
وحشتناکه از نامرتبي ...
اصن نميخوام شب اونجا بخوابم ...
هعي خدا ...
خداوندگارا ..
شايد باورت نشه ولي با وجود اونهمه کار اما بازهم ميخوام بخوابم ...
راستي ... گفته بودم چند وقته هرچي ميشه ميخوابم ؟
راه زياد جالبي نيس اما خوبه گاهي ...
خسته يا ناراحت ، عصبي يا پر از استرس ، با مغز پر از فکراي جورواجور و بعد برنامه ريزيهاي خياليم ميخوابم ...
دگ هم مهم نيس از اين به بعد چي ميشه ...
چند وخ دگ امسالم تموم ميشه و خلاص ...
چقـــــــــــــــدر امروز ميخنديدي ...
حانيه انرژي مثبت زياد ميده ... امروز پيشش بودي ...
خوبه ...
اگه فک ميکني نتيجه مثبتت بخاطر بگو بخند با حاينه ست پس کاش هميشه حانيه باشه ...
:)