سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

 

من اینجا نشسته ام  ک بگویم از جنگل هایی ک این روز ها ب آتش کشیده ام و از چیزهایی ک به باد داده ام و از نگفته هایی ک نگفته ام .....

اینجا نگاه می کنم جاهای خالی روز افزونی را ک تنها امید بازگشتشان خودمم؛ خود ِ خودم ....

صرف نظر از بعضی جای خالی ها ک ثابت شد ب بودنم نبودش بهتر است و جای خالی انگار آرام تر؛ و سکوت آرامم را پیش گرفتم ....

این روز ها فقط تلاش می کنم برای فرو خوردن بغضم و بزرگ بودن و آرامش م ....راهی ک پیش رو دارم عجیب سخت است و اراده قوی می طلبد ؛

و در این راه ب جان می خرم تک تک نگاه ها و بی تفاوتی ها را ک انگار این روزها حق من است ....و هست !

و می گذرم و می گذرم؛ و از یاد می برم ؛ دلم را بزرگ می کنم...آنقدری ک هیچ جای خالی ای خودش را میان بزرگی دلم پیدا نکند!

 

.......

می شنوم! تک تک حرف ها را و تک تک دق دلی ها را ک انگار بودنم برای خالی کردنشان کافی ست ....

و قدر می دانم! قدر تمام سردی ها را ک می سازدم .....و از سختی تحملش پناه می برم ب نماز خانه و حسابی خودم را خالی می کنم ؛ حسابی می چسبد .....

این بار خدا ! نگذار جا بزنم .....کمکم کن تا آخرش با اقتدار بروم و تثبیتش کنم!

خدا .......

پ.ن : من خوبم . من واقعا خوبم !

پ.ن2 : مها باش! مثل همیشه ک هستی ....باش ....

پ.ن3 :ببخشید پست قبلیم زیادی موند !

پ.ن4 : نمی خوام بنویسم دیگر اینجا ؛ فعلا تا مدتی .....شاید هم؛ تا همیشه!

میروم یک جای دور ......

 

پ.ن 5 : لبخند تو را چند صباحیست ندیدم! یک بار دگ خانه ات آباد، بگو سیب ......

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

 

 

 

 


+ چهارشنبه 92/1/28 8:32 عصر قاصدک خانوم | نظر