داشتم نظر مي دادم ليلا زنگ زد. بعد رفتم. وقتي برگشتم اومدم ديدم داداش جان همه صفحه هامو بسته!

خب مي خواستم بگم كه از اين به بعد جمعه ها ساعت 8 و نيم جومونگ دو مي ده. خب مساله عالي اينه كه جومونگ مي ده و مساله خوب اينه كه مثل جومونگ يك سه شنبه ها نمي ده! چون پارسال سه شنبه ها ما داستان ها داشتيم با جومونگ و ديني و رياضي!(همين مي شد كه دم به ديقه 5/7 مي گرفتيم ديگه!) يه شبم بود كه هم جومونگ داشت هم فرداش كنفرانس ديني و امتحان رياضي داشتيم. منم نشسته بودم جومونگ مي ديدم. بعد ضحي زنگ زد گفت اگر مي خوام به همه ي كارام برسم پرستاران نبينم منم كه يادم افتاد امروز پرستاران هم داره نشستم اونم ديدم! يه ديوونه اي بودم دومي نداشتيم. نتيجه اين شد كه كنفرانس ديني مون يه چيز افتضاحي شد(خداي من....!) بعد امتحان حساب هم شدم 7. البته شدم 25/7 ولي خانم خمسه بهم 25 صدم اضافه داده بودن!(الحمدلله!) خب اينم داستان من و جومونگ و چهارشنبه و قامت يار.

خب داشتم مب گفتم. از اين به بعد جومونگ جمعه ها مي ده ديگه سبب نمي شه ما 5/7 بگيريم!( هفت و نيم كه معرف حضورتون هست؟)

خب به تو هم پيشنهاد مي كنم كه جومونگ دو رو ببيني چون با نديدن چومونگ يك نصف عمرت بر فنا شده و اگر اينم نبيني نصف ديگه اش فنا مي شه.(ديگه سه شنبه ها هم كه نمي ده!)

حال ماژيك هم خوبه! گفتم كه گم شده بود بعد ديدم تو جيب مانتوي عزيز است.

ديگر بروم به كار و زندگي ام برسم.

اي بچه ي پاكيزه/ جومونگ ببين هميشه!

وعده ما جمعه ها ساعت 8 و نيم!