ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
هر چه می خواهد دل تنگت بگو...
من سراپا گوش..
سینه از احساس خالی..
ردپای حرفهایت را ببین...
مانده بر خاک دلم...
هر چه طوفان،هرچه باران زد نرفت...
گرچه جای تنگ بود...
گرچه گاهی تکیه گاهش جای خاک از سنگ بود...
خاکش اما روزگاری...
تا ابد یکرنگ بود...
(خیلی خوشم میاد از این شعره!!!)
از رفتن دوباره به مدرسه خیلی خوشحالم!!