امرو داشتم فک مي کردم اگه همه ي ما سوم الف بود چقد يجوري مي شد اگه مي گفتيم يه سوم الفي ....
ولي سوم ب اي اسمشم قشنگه...:):*
حقيقتا خاطره يني يه سکوت غير منتظره ميون خنده هاي بلند....
از همونايي که تا ته لوزالمعده ات معلوم ميشه به قول شجي، يادته من و شجي بغلدستي بوديم تو و نيکي هم؟
امروز که همه چي رو ريخته بود رو هم!
همه داشتن مي پرسيدن بچه ها چي شده؟ بچه ها قضيه چيه؟
منم همين طوري داشتم لبخند مي زدم و فکر مي کردم که ديدن آدماي ذوق مرگ واقعا افتخار مي خواد....
من به اون صحنه اي که نرگس جون با لبخند و با طرز خاص خودش تخته پاک کن رو تحويل من مي داد افتخار مي کنم....
من به اون صحنه ا ف ت خ ا ر ميکنم....
مي دوني...
اطلاعات مهدخت کمي تا قسمتي نادرسته...
ايني که من ديدم تموم نشده بود!!!
تازه شروع شده بود! :دي