• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : ت ع ر ي ف
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام!!منم وقتي سوم دبستان بودم،وقتي ک خونمون رو ب روي مدرسه بود،شب چهارشنبه سوري وقتي ک زل زده بودم از پنجره ب بيرون،يهو ديدم ي پيکان سفيد آتيش زد ازش بيرون...و سه نفر هم با وحشت ازش اومدن بيرون.(2 تا خانوم بودن رو يادمه ولي نفر سوم رو اصلا يادم نيس.حتي اينکه سه نفر بودن يا نه رو يادم نمياد!)فک کنم از ساختمونمون من اولين شاهد ماجرا بودم.

    بعد براي اولين بار کپسول آتش نشاني توي طبقه رو برداشتن بردن اونجا و از بازار روز هم ي سري پتو آوردن.اون دو تا خانوم اومدن توي خونه ما.يکي شون داشت مي لرزيد...چون موقع آتيش دري ک طرفش نشسته بود باز نشده بود و مجبور شده بود از وسط آتيش ها رد شه بره بيرون.

    منم اونشب خيلي ترسيدم.شام الويه داشتيم!

    فردا ک ميرفتم مدرسه از اون پيکانه فقط ي مشت خاکستر مونده بود جمع و جور کرده بودن خيابون رو.


    پاسخ

    الهي من بميرم! چقدر وحشتناك..حالا اين ك خوابي بيش نبود خدا رو شكر...