هه...مرده بودم؟آخه من تو خواب همه مردم....!حالا منم مردم اونتو؟
...ولي علتي نداره چون همه خواب همه رو ميبينن..تازه تو منو ميشناسي که خوابم رو ديدي..من خواب کسايي رو ميبينم که نميشناسم...ولي تو خواب انگار ميشناسم....اصن خلن اي خوابا...
e.. ino yadam raf...
سلاملک،دست شما درد نکنه......!
..وشما اون وسط فقط نيگا ميکردي؟
سلام!!منم وقتي سوم دبستان بودم،وقتي ک خونمون رو ب روي مدرسه بود،شب چهارشنبه سوري وقتي ک زل زده بودم از پنجره ب بيرون،يهو ديدم ي پيکان سفيد آتيش زد ازش بيرون...و سه نفر هم با وحشت ازش اومدن بيرون.(2 تا خانوم بودن رو يادمه ولي نفر سوم رو اصلا يادم نيس.حتي اينکه سه نفر بودن يا نه رو يادم نمياد!)فک کنم از ساختمونمون من اولين شاهد ماجرا بودم.
بعد براي اولين بار کپسول آتش نشاني توي طبقه رو برداشتن بردن اونجا و از بازار روز هم ي سري پتو آوردن.اون دو تا خانوم اومدن توي خونه ما.يکي شون داشت مي لرزيد...چون موقع آتيش دري ک طرفش نشسته بود باز نشده بود و مجبور شده بود از وسط آتيش ها رد شه بره بيرون.
منم اونشب خيلي ترسيدم.شام الويه داشتيم!
فردا ک ميرفتم مدرسه از اون پيکانه فقط ي مشت خاکستر مونده بود جمع و جور کرده بودن خيابون رو.