البته دو تا طلا گرفتيما....
گفتم مطلع باشي!
:دي
ئه نرگس آن شد...
چه حلال زاده ...
به به ...
نه تو نگفتي....
مي تونيم راجع به مسائل ديگه حرف بزنيم...
مثلا گل هاي پرسپوليس يا اينکه تو وزنه برداري نقره گرفتيم...
يا چي مثلا؟
اممممم
مثلا اينکه نرگس اينا هنوز نيومدن و نرگول جواب اس منم نمي ده! الان مي خوام تيريپ نگران شدن بردارم :دي
:((((((((((
هعي جووني....
بعد ميگي پير نشدي.....
:(((((((
آبي نبود بابا. بهترينش سبز بود که داشتيم ست مي کرديم با اون مانتو سبزه!
يه ذره که نگاه کرديم يه نگاهي به همديگه انداختيم به نتيجه رسيديم خعلي دهاتيه....
منم يادمه يه بار آخراي سال دوم ليلا و اين دختره غزاله با هم تکروي کردن يعني من خودزني مي کردم تا چند وقت ....
ياد تکروي هم بخير...
لاوري رو يادته؟
اينا اصطلاحات ساخت ميرزاييه ها! تکروي جاگردشي... همشو خودش اختراع کرده ما هم با خوشحالي مدت هاست استفاده مي کنيم و اصلا به منبعش فکر نمي کنيم...
جالبه...
مي خواستيم روسري بخريم به نتيجه رسيديم خعلي دهاتيه؟ يادت نيست؟ آخرشم من رفتم واسه ريحانه گردنبند خريدم؟
واقعا ديشب دلم براي اون روزا تنگ شده بود... خعلي تنگ ....
يادته با ليلا اينا گل يا پوچ بازي کرديم؟ فکر کنم نصف عمرم در حسرت تکرار شدن اون اتفاق بودم که آخرشم اتفاق نيفتاد. الان لااقل معقول تر با خاطره هاي برخورد مي کنم!
اگر قراره باشه آدم سه چهار ماه همين طوري ذوق زده باشه که زندگي نمي شه...
ولي واقعا حال داد اون گل يا پوچه ...
الان بازم دلم خواست....
اتفاقا منم دقيقا اون صحنه رو يادمه که چـــــــــه قدر همديگه رو کتک زديم و تو گير داده بودي که من از ليلا بدم مياد منم گير داده بودم که چرا بدت مي ياد و تو هم متقابلا...
يادته رفته بوديم شاه عبدالعظيم يارو راهنمائه فاميليش فتحي بود؟ غزال به اونم مي گفت بابايي؟
يادته يه موزه رفتيم جا کم بود. چراغا رو خاموش کرده بودن رو سقف ستاره و اينا نشون مي دادن چراغا خاموش بود. رفتيم ته سالن دراز کشيديم؟
واااااااااي عالي بود... کاملا خوابيديم...
بعدشم يادته رفتيم بازار؟ پنج هزار تومان داشتيم مي خواستيم چه آرزوهايي رو باهاش برآورده کنيم؟
خب اين کد امنيتي علنا همون چيزي که هميشه مد نظرمون رو بود اين وسط داره ....
يادته يه بازي داشتيم.
اسم کسايي که دوست داشتيم رو کاغذ مي نوشتيم، مي ريختيم وسط هر کي يه دونه برمي داشت.
بعد شروع مي کرديم به کتک کاري با اون کسي که اسم کسي که ما دوسش داريم بهش افتاده....
آخ چـــــــــه قدر مي خنديديم....
يادته حقيقت يا جرات بازي کرديم قرار شد من آب بريزم سر ليلا؟ خب من قشنگ يادمه ....
واي عالي بود....
هوا گرم بود به هر جا مي رسيديم که آب بود شروع مي کرديم خيس کردن همديگه...
واقعا روزاي خوبي بود.... آخريشم بود شايد...
الان اين کد امنيتيه چشمو گرفته! به ياد روزاي خوش گذشته... 73 داره ...
:(
کلا بي خيال دنيا و همه ادماش....
درزمين عشقي نيست که زمينت نزند....اسمان را درياب...
ببين مرداد تا الان ثابت کرده که کسي نمي تونه رو دستش بلند شه!
بعد از اينم نمي تونه.......
(آخ عاري... يادته تابستون 88 رو چه قـــــــده خوش گذشت....! آخرين تابستون واقعي زندگيم بود.... يادته اردو مي رفتيم.... چه خوب بود؟ )
گفتم که
من ديگه تنها هدفم نفس کشيدنه ....
شما رو نمي دونم
.
فکر کنم هشت روز گذشته قدر دو سال گذشته تو روشنگر پيرم کرده....
نه نه.... هنوز خيلي مونده تا به اون ميزان برسه....
اينکه سکوت نيست عزيزکم....
اين مطلب فرياده....