يه جاي دنج دارم گوشه ي صحن قدس.....
روي ايووناي دست راستي! که اگه بشيني روي لبه ي سنگاش، گنبد روبروته.......
تازه ميتوني سرتم تکيه بدي به ستون بغلت.........نگاه کني به آدمايي که ميان و ميرن.......به آدمايي که روي فرشا نماز ميخونن.....دعا ميکنن......با هم ديگه ميگن و مي خندن........گريه مي کنن!
به بچه هايي که کنار حوض آب بازي مي کنن و دور صحن با خوشحالي ميدون.......به خونواده هايي که اومدن شاهد عقد دختر و پسرشون توي حرم باشن...... به زنو شوهرايي جووني که ماه عسل اومدن....به مادر و پدراي جووني که بچه کوچولوشون رو تاتي تاتي اين ور و اون ور ميبرن......به مادر بزرگ پدر بزرگايي که نوه هاشون صندلي چرخداراشون رو هل ميدن........به عرب....به فارس...به ترک و......
توي صحن حرم زندگي جريان داره....خيلي زياد ..... خيلي روشن ....خيلي قشنگ! گل سر سبدشم همون گنبد طلاييه که روبروت ميدرخشه!