• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : بيا برگرديم اون روزا...
  • نظرات : 10 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام عزيزم...

    دلم برات يه ذره شده بود... اين دختر چقدر نامحسوس نگاه مي کنه... فک کرده من نمي فهمم...

    ميگم چه همه بچه ها آنتن شدن...

    من يکبار به يه بنده خدايي که يادم نيست گفتم که خالم داشت مي گفت وقتي نوجون بوده و اينطوري مي شده مي رفته توي خط اتوبوس هايي که مقصد دوري دارن و تنها مي شسته و با بغليش درد و دل مي کرده ولي از اون روز به بعد 3 تا مطلب در اين خصوص ديدم و دارم شاخ در ميارم...

    ولي خواستي حتما اينکارو بکن...

    خيلي حال ميده...

    راستي فک نکني از اينکه اينو نوشتي ناراحت شدم...

    باور کن توهم جاي من بودي کپ نمي کردي که چرا همه اين موضوع رو مي دونن!

    پاسخ

    سلام سارا بانوي عزيزم!سفر بخير....خيلي نامحسوسه.اصلا همين نامحسوسيشه كه دوست داشتنيش ميكنه!نه بابا اين اين يه مثال بود كه عمق علاقم به خالي شدن رو برسونه...!:دي من جمله آخرتو نفهميدم!:(