سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

این پای را بگو از ارتعاش بایستد ، این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام ، این قلب را بگو که نلرزد ، این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد .

 

این دل بی تاب را بگو که فاطمه هست ... نمرده !

زیستن بی تو چه سخت ... ماندن بی تو چه دشوار ...

زمین با چه دلی تو را در خویش میگیرد و متلاشی نمی شود ؟!

چه شبی است امشب خدایا !! این بنده ی تو هیچگاه اینقدر بی تاب نبوده است . چه کند علی با این همه تنهایی ؟!

از اینجا بدان سمت که صدای " الی ... الی ... " می آید ، این صدای خداست ... خدا فاطمه را به سوی خویش میخواند ...

ای خشتها ! میان من و فاطمه ام جدایی می اندازید ؟!

پرنده ی جانم زندانی این آشیان تن شده ای کاش جان نیز همراه این ناله های جگر سوز در می آمد ..

 

فاطمه جان ، چطور بگویم ؟!

فراق تو سخت است . تاب آوردنی نیست . ای اشک همیشه ببار ... ای چشم هماره همراهی کن ... غم از دست دادن دوست ، جاودانه است ...

فاطمه جان .

 چه سود که در کنار قبر تو بایستم و با تو سخن گویم و جوابی نشنوم ؟! چه شده است تو را ؟! آیا سنت دوستی را فراموش کرده ای ؟!

ای کاش علی را غریب و خسته و تنها رها نمیکردی ...

 

کشتی پهلو گرفته.

 

ایام فاطمیه....تسلیت.

قاصدکی دیگر.

 

 

 

 


+ جمعه 90/2/16 4:49 عصر قاصدک خانوم | نظر