• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : كند -و- كاو
  • نظرات : 6 خصوصي ، 31 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    + نيک 
    بعله بعله ... حالا ديگه کم کم بايد براي ثبت اسمم يه عنوان دارنده ي بهترين حافظه در رکورد هاي گينس، اقدام کنم! (حالا همين فردا آلزايمر مي گيرم!)
    بعله يادمان هست که يک روز بعد از ساعت 3 به عشق اون سر سره قرمزه رفتيم حياط و خانم نور بخش در حياطو رومون بست . بعد رفت خانم محمدي رو اوورد و کلي دعوا شديم . تو همش گريه مي کردي و منم خودمو گرفته بودم که فقط خندم نگيره . بي خودي هي عذر خواهي کرديم ...
    فرداش اومدي بهم گفتي مامانم گفته ديگه باهم دوست نباشيم تا از مدرسه اخراجمون نکردن ...
    حالا که فکر مي کنم مي بينم همه ي آتيشا از گور خودم بلند مي شده ، با هر کي ذوست مي شدم ، يه دوره تا مرز اخراج مي بردمش و بعدش يکي ديگه
    پاسخ

    واااااااااي نيكي يادته؟؟!!:)) جون من اين صحنه ها رو يادآوري نكن. ما دو روز ي بار قهر مي كرديم بعد چنان صميمي ميشديم خودمون تعجب ميكرديم! واااي نمي دوني چقد اون روز ك درو رومون قفل كردن غصه خوردم! اون نماز جماعتو يادته؟! ما فرادي خونديم خ محمدي چقد دعوامون كرد؟:))=))
    + نيکي 
    ولي الان يه سوالي برام پيش اومد؟؟؟
    اصلا تو اون سال بودي؟؟؟
    نهههه !!سال بعدش بود که ما باهم از اون ماجرا ها داشتيم ... آرهههههههه
    خوشم مياد که من با همه در هر مرحله اي از زندگي يه ماجرايي دارم !!!
    پاسخ

    بعله. همون چهارم عزيز !:دي نيكي يادته؟ اواااا ...:))
    + نيکي 
    ببخشيد ،من يه چيزي اينجا بگم؟
    من اون بچگياي ي پولي رو يادمههههه...همون موقع که هممون کوچولو موچولو بوديم !
    همون موقع هايي که سوم دبستان منو پو براي اولين و آخرين بار تو کل دبستان بغل هم مي شستيم .همون موقع که يه دفترچه يادداشت آبي داشت . همون موقع ها که هر وقت قرمه سبزي يا ساندويچ همبرگر داشت همه ي کلاس مي فهميدن (شايدم فقط من مي فهميدم که بغلش بودم !) همون موقع هايي که منو پولي و عبدو صابره حميدي هم گروه بوديم .همون موقعي که وقتي خانم بختياري منو گذاشت تو گروه اونا از حرص وسايلام پخش زمين شد و چون نفس عميقي به دنبالش کشيدم يه عالمه دعوا شدم !!! همون موقع که همه از اينکه منو نوبهار دوست صميمي بوديم به عجز و ناتواني رسيده بودن !!!
    من يادمه... پولي اولين کسي بود که اون شعر طولاني "پيش از اين ها فکر مي کردم خدا " رو که تو همون دفترچه ي آبيش نوشته بود سر کلاس خوند . و من از اينکه اين قدر طولاني بود خوابم گرفته بود !!!
    اون موقع فکر کنم اين قدر از هم بدمون ميومد که يک کلمه هم با هم حرف نمي زديم . يه بارم پولي به من گفت که اميد وارم ديگه بغل تو نيوفتم .(اصلا لياقت منو نداشت ! هنوزم نداره ...)
    اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه...
    چه کسي جرئت کرد يه دفعه اين همه خاطره رو به ياد من بياري؟
    اصلا من چه طوري اين همه (نکات ظريف ) يادم مونده؟؟؟
    هعي...
    پاسخ

    خب من كلا مايلم در مورد اتفاقات شيرين دبستان سخني ب ميان نيارم! وايييييخدا چ اوضاعي بود! اما اون قسمتي ك از اون ك تو و نوبهار دوست صميمي بودين همه ب عجز و ناتواني رسيديم رو كاملااااااا يادمه:)) ديروز زهرا داشت مي گفت اون موقع ها اگ با هم قهر بوديم و اسم كوچيك همو صدا مي كرديم ملت بهمون مي خنديدن:)) فك كن:)) يادته نيك بخت؟! واقعااا. اصن هيشكي ارزش والاي تو رو درك نكرده نيكي !:*:))
    تازگي ها
    خدا را در همين نزديکي حس مي کنم ، فقط نمي دانم او خودش را رو نمي کند يا من لياقت ديدارش را ندارم
    تازگي ها
    زندگي را زيباتر مي بينم ،شايد در همين حوالي ميوه محبتي خورده ام
    تازگي ها
    با قاصدکانه آشنا شدم و برايش آرزوي موفقيت و خوشبختي دارم
    يا حق
    پاسخ

    عزيززم.....ب هم چنين براي شما مريـــــم خانوووم عزيز.....ايشالا موق باشين و خوشبخت!:*

    خب!
    پاسخ

    عزيز دل!:))
    اوهوم..
    منم دلم خيليييييي يه خاطره جديد ميخواد..:(
    پاسخ

    منم...:( خاطره خووب! -البته!-

    هعي تازگي ها چقدر بي حوصله ام....انگار هيچ جاي دنيا جاذبه وجود ندارد
    پاسخ

    بايد ي جاذبه جور شه...واقعا بايد جور شه!

    آخي... يه عمر بود تو نظر هام شکلک نذاشته بودم!

    قبلنا بعد اينکه نظرم رو مي نوشتم يه مدت طولاني اين صرف مي کردم شکلک بذارم! اصلا بدون شکلک نظرهام يه چيزي کم داشت....!

    (اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... )

    احساساتم نسبت به شکلک :دي غليان کرده ريخته کف کيبورد...

    اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... اين :دي عزيز منه... ............

    پاسخ

    آرررررررره يادمه. همش از اينا داشتي! اصن دونقطه دي بيشتر بيش مياد ات نيشخند! ما تو صداش مي كنم دودي :))


    چهارشنبه که از مدرسه اومديم.

    داشتم فکر مي کردم که در ادامه ي زندگي فقط دلم براي عبدو تنگ نخواهد شد! چون مي بينمش...

    ولي يه عالمه آدم ديگه هستن که دلم براشون تنگ بشه و از اون بد تر يه سري آدم ديگه هم وارد زندگيم ميشن که دلم در آينده اي نه چندان دور بايد براي اونا هم تنگ بشه!

    اين نتيجه خاطره سازي ها جديده....! متوجهي؟

    باز قرص خوردي؟

    پاسخ

    بعله .همنيجوري ادامه داره.هي تنگ ميشه ول ميكنه. ميگيره ول مي كنه!:دي:دي آره.اما خاطره سازي جديد مي خوام با ي اوضاع جديد ! نه همون اوضاع قديمي. بلي...باز هم. ادامه دارد...

    من بهت نگفتم اين قدر قرص نخور؟

    همين قرصا رو مي خوري که ديگه اين قدر ضعيف شدي! اصلا اين قرص ها پدر اون معده بيچاره ات رو در مياره! حالا ببين کي گفتمااااا!
    اين دختره داره تو تي وي "پيش از اينها فکر مي کردم خدا" مي خونه من ياد بچگي هام افتادم... فکر نکن خاطرات همين دو سه سال پيشااا! بچگي هاي بچگي ....اون موقع ها واقعا بچه بودم!

    پاسخ

    بعـــــله واقعا بچه بودي ...بعـــــله ...:) ببين پول .راجع ب قرص حرف نزن ك خودممم غرغر مي كنما ....


    همينه که چشمه ي نوشتن من هم خشکيده تازگي ها....

    مي فرمايند: ببين اين منم نه يک تضاد، اما شايد حق با تو باشد اين روزها پر شده از احساسات متضاد؛ حزن و اندوه و شادي و سرور، ترس و نااميدي و اميد و اميد و اميد....

    پاسخ

    اميد و اميد ....اااااِِ پولي اميد !:)) يادم بندا ي چي بت بگم. اوهوم خشكيدن ك هر از گاهي لازمه واسه قلم ...

    امرو مي ري؟
    پاسخ

    چقـد خوب شد ديدمت:*
    عکسه قشنگيه...
    پاسخ

    قابل شنا رو نداره عبدو خااانوم ...
    بله... اين تويي.....
    پاسخ

    بعله ...

    تازگيها تنها حسنش فك كنم

    اين بود كه

    خييييييييلي

    بيشتر از قبل نزديك شديم به هم...

    فقط و فقط.

    پاسخ

    خيييلي. حسن بزرگيه! ياد لحظه ي ماكاروني افتاديم. ك گفتي چ يهو!
     <      1   2   3      >