• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : در هــــــــــــــم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    از او روزاس که هرکس يه وره و کسي کاري به کار ديگري هم نداره ...

    منم که حوصلم شديدا سر ِ ... اومدم يه سر اينجا شايد از اون حالت کسالت در اومدم :)

    پدرجان دارن مناظره تماشا ميکنن و حرص ميخورن و يه جاها حال ميکنن و يه جاها دست ميزنن و يه جاها ام عصبي ميشن و ... بيــــــــــــــــــــب !!

    (باقي ِ جمله بدليل ِ آزادي ِ زياد سانسور شد !)

    مادر جان هم ک نيستن ، مريم خوابه و مرتضي م تو اتاقشه ، مهدي گرم بازيه و من اينجا ول علافم :دي

    دلم شهر کتاب ميخواد ... هيچي واسه ثمر و حانيه هم نخريدم ، اصن يه وعضي !

    شومام که داري تشريف ميبري عروسي ،

    از اونور فرزانه از سوئد اومده ميخوايم بريم ديدنش ، و فقط منو مريم و مامانم بريم گمونم ، و حسن و شوري ، نيلو و رز هم نيستن که بگم خوش ميگذره ... هعي خدا ........

    شايد قبلش يه سر برم کتاب جديد بخرم ، اونجا هم حوصلم سر نميره ...

    راستي ! آهنگ ِ وب ِ گلاره رو گوشوندي ؟

    واااي ... زندگيـــــــــــــه !

    راستي ِ نامبر 2 : قالب و عسک ِ نيو ت مبارک :دي :*

    پاسخ

    آخ ك ديرووووز چ حوصله سر بري بود :))) مها ذيشب آخرين اسو ك بت دادم بيهوش شدم و ساعت يك امروز بيدار شدم :"))) واااي يك خواباي چرنديم ديدم بايد تعريف كنم برات :)))) اصن ي وعضـــــــــــــي.....منم هيييچي نخريدم...تو هم الان نيستي تااا شب..حالا چ كار كنم ؟:(