• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : ب ر ز خ ...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روز سختي بود ...
    شايدم بهتره بگم " ت ل خ " بود بسي ...
    هعي روزگار ...
    خوبه شب شد ...
    شبش بهتر از روزشه ...
    اومدم خونه تازه ... از وقتي از مدرسه برگشتم تا الآن نبودم ...
    حس کاراي کارگاه و صفحه آراييم نبود گفتم بيام ياهو ...
    چراغ خاموشت اما حالمو گرفت ...
    نيستي ...
    خوابمم مياد نافرم ...
    نميخوامم بخوابم ...
    بخوابم 12 پاميشم و دگ خودت که ميدوني دگ ... من نمونه بارز يک آدم بد خواب که چه عرض کنم ، گند خوابم ....
    فيلمم هم نمياد الآن ... چون تو همون دقايق اولشه که چشام رفته ...
    باز زدم تو فاز خواجه اميري ... تو اين هواي ابري ...
    اصن يه صفايي داره ... نيستي که ببيني ...
    فک نميکنم کسي تو عالم وجود داشته باشه که به اندازه من عااااشق صداي خواجه اميري تو بارون باشه ...
    به گمونم بايد بشينم کتاب بخونم ...
    شايد قيدار ... شايدم اون کتاب جديدي که دريا بهت معرفي کرده بود ... شايد دستکش قرمز و يا 11دقيقه پائولو کوئليو ...
    چه فرقي به حال تو ميکنه اصن ؟!
    خل شدم ...
    تو رم خل کردم ... :دي
    ميرم ...
    اما آنم ...
    و منتظر سرکار عليه ... ما بيخ ريشت هستيم ... جمم نميخوريم ... همينه که هست ... !



    :)
    پاسخ

    چرا ت ل خ ؟! يكي از اون لحظه هايي ك تو ذهنم ثبت شده و فك كردن بش حس عجيبي ميده اون لحظه بود ك دو تايي نشسته بوديم دم در شيشه ايه ك مي رده تو ...بعد هوا طوسي بود و بارون ميومد .... بعدم رفتيم ك من كار تحويل بدم ..از اون ب ياد موندني ها بود ....نمي دونم چرا .. هوم ...نتم عجيب حال منو گرفت ...چرا مها؟! منم جديدا زياد مي خوابم ولي مفيد ني...اصن ب وظيفه خستگي در كردنشعمل نمي كنه :دي چرا ، صدا خواجه اميري تو بارون معرركس خدااييي .... :)قيدار...عزيزم...اونم نصفه ول كردم...اين ي مرضه ....ي عااالمه كتاب نصفه دارم :( خل ك بودي عزيزم ...ولي من ضد ضربه تر از اين حرفام :دي اممم ..ديدي ديشب خوابم برد ؟:دي