• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : عميـــ ق ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 4 نظر
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    رحم کن به اون گوشا ...
    ميخوايشون ...

    منم دلم شمال ميخواد ...
    به مامانم گفتم ... ميگفت پايه س ...
    اما مسئله اينه که دوس ندارم با مامانم تنها بريم ...
    حتي اگه مريمم ميبود خوب بود ...
    اما سرش گرم درس و پايان نامشه ...
    اين شد که منصرف شدم ...
    دلم شمال ميخواد ...
    نه نه ...
    حتي ي کم بارون ... که حال و هوامو عوض کنه ...
    يا شايد هواي ابري حتي ...
    دلم يه تحول ميخواد ...
    شايد يه دعوا با مرتضي حالمو جا بياره ...
    خيلي وقته اصن نديدمش ...
    و شايد بيشتر از 5-6 ماه ميگذره از آخرين بحثامون ...
    مامانم ميگه مرد شده ... ديگه سر هيچ و پوچ دعوا کردن که معنا نداره ...
    مريم ميگه داره عاقل ميشه ...
    اما بنظر من مرتضي همونه ...
    تغيير از منه ...
    ساکت شدم ...
    گوشم داره کر ميشه از اينهمه سکوت ...
    دلم يه کم دادو بيداد ميخواد ...
    دلم ميخواد مثل اون زمانا که راهنمايي بودم باز تو حياط فوتبال بازي کنم ...
    دلم ميخواد مثل وقتي که اول دبيرستان بودم داد بزنمو بچه ها رو هر زنگ تو واليبال تشويق کنم ...
    دوس دارم مثه دو سال پيش با بچه هاي طلوع خسته شيم از خروار خروار تکليف و امتحانايي که هر روز داشتيمو بريم جلو دفتر مدير و تحصن کنيم ...
    بعدم با دو تا داد ناظم خفه شيم و باز بچپيم تو کلاس ...
    دلم ميخواد باز بشينم سر کلاس فيزيک سال اول و از استرس امتحان تموم دستم يخ کنه و آخرش بزنم زير گريه ... بعدم بدوم و برم تو دستشويي و انقد گريه کنم که آخر سر ابي بياد پيشمو مثه هميشه با حرفاش دلداريم بده ...


    ميدوني ...
    دلم همه چي ميخواد بغير از وضعيت الآن رو ...
    خودم خوبم خدايي ...
    نميدونم چرا ...
    اما يهو بي تفاوت شدم انگار ...
    اما از اينهمه تغييرات ديگران دلم ميگيره ...
    دلم ميگيره وقتي يکي از بچه ها بهم اس ام اس ميده که مها تو ديگه شاد باش ... خسته شدم ...
    وقتي امروز پاي چت يکي ديگه از بچه ها ميگفت هيچ وقت شرايط مثل پارسال نميشه ... دلم پارسالو ميخواد ...
    اعصابم ميريزه به هم وقتي ميبينم انقدر بچه ها ريختن به هم ...
    وقتي يکي از رفقا بهم اس ام اس ميزنه که اين دو روز بيشتر از خودت يادت بودم ... بغضم ميگيره ... حس ميکنه از اول سال نديدمش انگار ...
    وقتي ازت حالتو ميپرسمو خشک و خالي ميگي مرسي خوبم ...
    دلم ميخواد گريه کنم از اينهمه سردي اي که تو اين جمله ت خوابيده ...

    چند روزه نيستي خودت ...
    برگرد عارفه ...
    برگرد ...
    من خوبم ... به هيچي ديگه فکر نميکنم ...
    نه ذهنمو درگير خيلي مسائل ميکنم ...
    نه به گذشته فکر ميکنم حتي ...
    شايد همينه که انقدر ساکت شدم ...
    اما اگه تو برگردي به همون حالت اولت منم شارژ ميشم ....

    پس ازت ميخوام ... که خودت باشي ...

    همين .
    پاسخ

    قبل از شروع ج كامنت اينو بگم ك من مي گفتم ...اينقدم اين پايين پي ام نده نمي گفتي با فونتا و مدلاي مختلف :)) رو حرف من حرف نباااشه ها ..هيييييس .... :دي خب ....اول ميريم سر مساله ي شمال ...ميگم اصن پاشو دو تايي بريم ...الان اين مال اون موقع بود ك من ماشين داشتم ميومدم دنبالت بريم دانشگاه ها ....(تازه فك كنم نقاشي رام ندن مها ... دييييييييدي كاراشو؟!!!‏)اوهوم...مي فهمم چي ميگي ....من ديشب ب شخصه اينقـــــــــدرد لم براي سوم ب تنگ شده بود رفته بودم تو اتاق جداي اون همه شلوغ پلوغي داشتم تو ذهنم مطلب وبلاگ مي نوشتم...يني در ايين حد ..:دي نه نه اشتباه نكن...من ديوانه نشدم .....(خب..حالا مي خوام ي ذره جدي شم دگ :دي) مي دوني مها ؛ وضعيت پيش اومده تو مدرسه واسه منم واقعا سخته؛ جدي دارم مي گم...شايد ي چي فراتر از چيزي ك بتوني فك كني ....نمي خوام راج بش حرف بزنم چون تصميم گرفتم تمومش كنم ؛ تو هم بايد همين كارو كني مها ....اين روزا همه تو ظرايط سختين ...همه احتياج دارن تو چهره ي اينهمـه آدم خسته ي ذره لبخند از ته دل گير بيارن ...آدما خستن ....منم خستم...تو هم خسته اي ... و هر كي ب شدت تحت فشاره ....اينو من دارم تو نگاه تك تك بچه ها مي خونم .... ميدوني .. 4 شنبه ك رو ميز نور بيرون نشسته بودم سر كارم يهو فامه احدي اومد گفت عارفه چقد امسال تو خودتي...پارسال همش نيشت باز بود ...باورت ميشه؟ ميخكوب شدم ي لحـــــــــظه .... و تهش رسيدم ب اين : ..../// من بر ميگردم مها ....اگ قول بدي شارژ شي بر مي گردم .... اوضاع بهتر ميشه اگ تلاش كنيم ك همه چ برگرده ...مث پارسال تا زنگ تفريح خورد صدات بپيييچه ...صداي خنده هات...و حتي غرغرات ...(عزيزم :) ) و اضطرابت دم در كلاسمون ك من درس نخوندم .... و خيييلي چيزاي دگ ....مها جز خودمون هييييشكي نمي تونه ظرايطو درست كنه ؛ نه اين ك برش گردونهه ب پارسال ...پارسال شايد بر نگرده اما ميشه ي كاري كرد ك وضع درست شه . پاشو مها ....يا علي ..//