اتفاقا منم دقيقا اون صحنه رو يادمه که چـــــــــه قدر همديگه رو کتک زديم و تو گير داده بودي که من از ليلا بدم مياد منم گير داده بودم که چرا بدت مي ياد و تو هم متقابلا...
يادته رفته بوديم شاه عبدالعظيم يارو راهنمائه فاميليش فتحي بود؟ غزال به اونم مي گفت بابايي؟
يادته يه موزه رفتيم جا کم بود. چراغا رو خاموش کرده بودن رو سقف ستاره و اينا نشون مي دادن چراغا خاموش بود. رفتيم ته سالن دراز کشيديم؟
واااااااااي عالي بود... کاملا خوابيديم...
بعدشم يادته رفتيم بازار؟ پنج هزار تومان داشتيم مي خواستيم چه آرزوهايي رو باهاش برآورده کنيم؟
خب اين کد امنيتي علنا همون چيزي که هميشه مد نظرمون رو بود اين وسط داره ....