سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

بچه که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که

حرفهایش را از نگاهش می توان خواند

کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلب ها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم.

دنیا را ببین...

بچه که بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو می دیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمی بینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ  که شدیم تو خلوت

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون میشکنه

بچه بودیم همه رو 10تا دوست داشتیم

بزرگ  که شدیم بعضی ها رو هیچی،

بعضی ها رو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

اندازه ی دوست داشتنمون تغییر کنه

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می کردیم یه ساعت بعد یادمون می رفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو ذهنمون میمونه و آشتی نمی کنیم.

بچه که بودیم گاهی با یه تکه نخ سرگرم می شدیم

بزرگ که شدیم حتی100 تا کلاف نخ هم سرگرممون نمی کنه.

بچه که بودم بزرگ ترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود

بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازی هامون همش ادای بزرگترها رو در می آوردیم

بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر می گردیم به بچگی

بچه بودیم درد دلها رو به هزار ناله می گفتیم، همه می فهمیدند

بزرگ که شدیم درد دل رو به هزار زبون به همه میگیم، هیچ کس نمی فهمه

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت

بزرگ که شدیم همه ی دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ

دیگه همون بچه هم نیستیم...


 

 


 

اینجا قاصدکی خیـــــــلی کوچولو بوده....

دعاش کنید...

 

  


 

 


 

 


 


+ جمعه 89/4/25 8:48 عصر قاصدک خانوم | نظر