سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

تک تک لحظاتم را به باد می دهد هوای نبودنت . چشم هایم را که می بندم تصویرت در سیاهی رو به رویم شکل می گیرد و گوش هایم را که می گیرم صدایت خودش را ب در و دیوار مغزم می کوبد .

می بینی ؟

راه فراری برایم نمانده.

باید قبول کنم نبودنت را .

وحس کنم لحظه لحظه آب شدنم را در انتظار بودنت .

سرنوشت همین است . همینی که می بینی ...

نیستی ک ببینی ....

کاش بودی...

.چشمهایم گرمای نگاهت می طلبند ....

محتاج تر از پیش ....

همین .

پ.ن : اگه حال منو داری می فهمی ینی چی این حرف ....( می دونم ک ی وقتایی دلت می گیره از کارم ...روزایی ک حواسم نیست ...بگم خیلی دوست دارم ...)

پ.ن: خوبم .فی البداهه بود ..

پ.ن2: بی معرفت نیستم. فقط دلم زیادی از حد تنگ شده .

پ.ن3 : بی مخاطب !

پ.ن 4 : بعد از دوسال دوباره عازم اصفهانیم .

همسفرای اصفهان . حال عارفه ی قاصدکی دور از خودتونو حس کنین ...

پ.ن5: 3 هفته پیش این موقع .... چه حالی داشت استشمام هوای کربلا ....

پ.ن6: دگ حرفی ندارم...


+ سه شنبه 91/1/22 11:50 عصر قاصدک خانوم | نظر