چشم هايم هم كم كم دارند ناتوان مي شوند ...
تار مي بينم ...
تو هنوز زير پتويي ؟
چشمم نمي بيند ...
فقط صداي گريه ات را مي شنوم ...
نمي دانم كنارمي يا نه ...
آره ...
بياااااااااااا ...
سه ...
نمي دانم ...
ولي ...
لطفا كسي مزاحم نشود ...
اين پتو اختصاصي است ...
براي من و عارفه ...
اختصاصي اختصاصي ...
ورود افراد متفرقه ممنووووووع ...
اماده اي ؟!
يك ... دو ... سه ...
ميشد؟
چرا الان نميشه؟
هي ي ي . . .
خ و ش ب ح ا ل ت ي ک ي ه س ت ک ت و ب غ ل ش گ ر ي ه ک ن ي ت ا آ ر و م ب ش ي . . .
اون روز هايي هم ک من يکي ر مي خواستم تا تو بغلش آروم بشم گذشت . . .
ديگه يادگرفتم بدون گريه آروم بشم . . .
با فراموش کردن
فراموش کن . . .
عکسه درسته راستي مادر.
تو هنوز خوابي؟ خب لااقل بلند شو افطار کن. دوباره بخواب.....
آپم.............
سلام!از صبح ميخوام نظر بدم!اما نظراتت چهارتاست!حالا خوش حال شدم ديدم!نظراتتو يکي تغير داده!ايول...................................
آپت خوب بود فقط يه نکته اي هست! اونم اينکه....الان نمي تونم اينجا بگم!اما ما داريم ميريم يه دوسه روز ديگه ميآيم هروقت اومدم بهت نکنته رو ميگم!فعلا!
خوبه بابا حالت از من بهتره. من رسما خل و چل شدم! مي گم رسما يعني واقعا نا...! اون مزخرفاتي که ديشب راجع به سي ام و اينا مي گفتن اثرات همين فشار عصبي بود که بهم وارد شده بود!
يعني الان کلا سلامتي ندارم. مگه قرار نبود شما به هر طريقي هم شده خوش حال باشي؟
براي بار هزارم مي پرسم. چي شده عاري؟
ديروز خيلي خوب بود....
خيلي خوش گذشت...