سفارش تبلیغ
صبا ویژن
               قااااااصدکانه
                            ســـاده ی ســـاده.. از دســت میـــرونــد .. همـــه ی آن چــیزها کــه.. سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...

 

 

- جان من ولم کن اصلا حوصله ندارم.

خشن شدی...

_ ولم کن حالم خوب نیست....

تو داهات ما هرکی میره مهمونی خوشحال میشه مخصوصا با دوستاش...

_ منم خیلی بهم خوش گذشت...

به من که خیلی کیف داد.الانم خیلی خوشحالم..

_ همینه دیگه.قاصدکی نیستی.. نمیفهمی.

چرا میفهمم...

_ نه.نمی فهمی چون نمی دونی چی شده.من تو وجود توام تو که تو وجود من نیستی...

دنیا برعکس شده....

_ می خوام گریه کنم...میخوام بشینم کنارت و تا صبح زااار بزنم...

قاصدکی....

_ جان قاصدکی..نگو قاصدکی...بگو خسته...بگو ناراحت....بگو...

خواهش میکنم اینقدر ناراحت نباش...

_ از گذشتن خسته شدم....نمیتونم...باور کن نمی تونم....

منصفانه نیست...

_ منصفانه نیست که زندگی منصفانه نیست...میدونم.رامونا رو از حفظم اینقدر خوندم.

خب میدونم چون خودم برات خوندم...

_ خب حالا...

چی بگم...

_ میشه یه خواهشی بکنم؟!

حتماااا!

_ میشه منو بغل کنی گریه کنم؟!

آره...اینو دیگه میفهمم!

_ چرا؟

چون خودمم فقط همینجوری آروم میشم....

_ میدونم...

....

 

میخوام گریه کنم...

داد بزنم....

فریاد بزنم...

بگم خسته شدم...

بگم دیگه نمیتونم...

بگم....

 

آهااااای........

من از تظاهر به خوب و شاد بودن خسته شدم....

 

خدای من....

کمک.....

 

 

 

 

 

امیدوارم عکسم جابه جایی نیاد..یه قاصدکه داره فوت میشه..همینه؟!

 


+ چهارشنبه 89/6/17 4:12 صبح قاصدک خانوم | نظر