رحم کن به اون گوشا ...
ميخوايشون ...
منم دلم شمال ميخواد ...
به مامانم گفتم ... ميگفت پايه س ...
اما مسئله اينه که دوس ندارم با مامانم تنها بريم ...
حتي اگه مريمم ميبود خوب بود ...
اما سرش گرم درس و پايان نامشه ...
اين شد که منصرف شدم ...
دلم شمال ميخواد ...
نه نه ...
حتي ي کم بارون ... که حال و هوامو عوض کنه ...
يا شايد هواي ابري حتي ...
دلم يه تحول ميخواد ...
شايد يه دعوا با مرتضي حالمو جا بياره ...
خيلي وقته اصن نديدمش ...
و شايد بيشتر از 5-6 ماه ميگذره از آخرين بحثامون ...
مامانم ميگه مرد شده ... ديگه سر هيچ و پوچ دعوا کردن که معنا نداره ...
مريم ميگه داره عاقل ميشه ...
اما بنظر من مرتضي همونه ...
تغيير از منه ...
ساکت شدم ...
گوشم داره کر ميشه از اينهمه سکوت ...
دلم يه کم دادو بيداد ميخواد ...
دلم ميخواد مثل اون زمانا که راهنمايي بودم باز تو حياط فوتبال بازي کنم ...
دلم ميخواد مثل وقتي که اول دبيرستان بودم داد بزنمو بچه ها رو هر زنگ تو واليبال تشويق کنم ...
دوس دارم مثه دو سال پيش با بچه هاي طلوع خسته شيم از خروار خروار تکليف و امتحانايي که هر روز داشتيمو بريم جلو دفتر مدير و تحصن کنيم ...
بعدم با دو تا داد ناظم خفه شيم و باز بچپيم تو کلاس ...
دلم ميخواد باز بشينم سر کلاس فيزيک سال اول و از استرس امتحان تموم دستم يخ کنه و آخرش بزنم زير گريه ... بعدم بدوم و برم تو دستشويي و انقد گريه کنم که آخر سر ابي بياد پيشمو مثه هميشه با حرفاش دلداريم بده ...
ميدوني ...
دلم همه چي ميخواد بغير از وضعيت الآن رو ...
خودم خوبم خدايي ...
نميدونم چرا ...
اما يهو بي تفاوت شدم انگار ...
اما از اينهمه تغييرات ديگران دلم ميگيره ...
دلم ميگيره وقتي يکي از بچه ها بهم اس ام اس ميده که مها تو ديگه شاد باش ... خسته شدم ...
وقتي امروز پاي چت يکي ديگه از بچه ها ميگفت هيچ وقت شرايط مثل پارسال نميشه ... دلم پارسالو ميخواد ...
اعصابم ميريزه به هم وقتي ميبينم انقدر بچه ها ريختن به هم ...
وقتي يکي از رفقا بهم اس ام اس ميزنه که اين دو روز بيشتر از خودت يادت بودم ... بغضم ميگيره ... حس ميکنه از اول سال نديدمش انگار ...
وقتي ازت حالتو ميپرسمو خشک و خالي ميگي مرسي خوبم ...
دلم ميخواد گريه کنم از اينهمه سردي اي که تو اين جمله ت خوابيده ...
چند روزه نيستي خودت ...
برگرد عارفه ...
برگرد ...
من خوبم ... به هيچي ديگه فکر نميکنم ...
نه ذهنمو درگير خيلي مسائل ميکنم ...
نه به گذشته فکر ميکنم حتي ...
شايد همينه که انقدر ساکت شدم ...
اما اگه تو برگردي به همون حالت اولت منم شارژ ميشم ....
پس ازت ميخوام ... که خودت باشي ...
همين .