قاصدک غم دارم ، غم آوارگي و دربدري
غم تنهايي و خونين جگري ،
قاصدک واي به من ، همه از خويش مرا مي رانند
همه ديوانه و ديوانه ترم مي خوانند
قاصدک دريابم ! روح من عصيان زده و طوفانيست
آسمان نگهم بارانيست
قاصدک غم دارم
غم به اندازه سنگيني عالم دارم
قاصدک ديگر از اين پس منم و تنهايي
قاصدک حال گريزش دارم
مي گريزم به جهاني که در آن پستي نيست
پستي و مستي و بد مستي نيست
ميگريزم به جهاني که مرا ناپيداست
شايد آن نيز فقط يک روياست !!!