الان يه سوالي از عبدو داشتم گفتم اشكال نداره فردا ازش مي پرسم!
بعد يهو يه چيزي يادم افتاد و بيش از پيش دلم خواست سر به تن دبيرستان نباشه...
خدايا من چه قدر خنگم...!
عاري...!
واي خدا...!
امروز داشتم يه متن طولاني راجع به سراتو سواران جامعه مي نوشتم..
يه سراتو سوار كه همسايه ي ماست.
يه يارو تو كوچه پاييني كه خيلي تيپش هنريه.
يه يارو ديگه كه تو خيابون مقدس اردبيلي زندگي مي كنه و سراتوش هم سفيده...
.....
كجا رفتي؟ مدرسه؟
اين قدر بدم مي ياد كه يهو بيام اينترنت و ببينم همه بودن و من نبودم...!
اين قدر بدم مي ياد...!
0856
منم مي خواستم بهت بگم كه 38 روز گذشته.. ولي لعنت بر اي دي اس ال قاطي كرده!
و لعنت بر چشم پزشكي.
و لعنت بر كم خوابي...
و لعنت بر تكليف زبان...
آخي ....
38 روز كذشت؟!