• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : سردرد مزمن...
  • نظرات : 35 خصوصي ، 69 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      
     

    الان يه سوالي از عبدو داشتم گفتم اشكال نداره فردا ازش مي پرسم!

    بعد يهو يه چيزي يادم افتاد و بيش از پيش دلم خواست سر به تن دبيرستان نباشه...

    پاسخ

    تا حالا هزار بار به دبيرستان بد و بيراه گفتم ولي بايد بسوزيم و بسازيم ماماني...

    خدايا من چه قدر خنگم...!

    عاري...!

    واي خدا...!

    پاسخ

    مااااماني غصه نخور...

    امروز داشتم يه متن طولاني راجع به سراتو سواران جامعه مي نوشتم..

    يه سراتو سوار كه همسايه ي ماست.

    يه يارو تو كوچه پاييني كه خيلي تيپش هنريه.

    يه يارو ديگه كه تو خيابون مقدس اردبيلي زندگي مي كنه و سراتوش هم سفيده...

    .....

    پاسخ

    درگيرتم ماماني...
    نمي دوني با چه مصيبتي تكليف زبانم رو نوشتم! نزديك بود گريه ام بگيره! همه چي مي خواد با اعصاب من بازي كنه!
    پاسخ

    منم خودمو کشتم تا نوشتم...!

    كجا رفتي؟ مدرسه؟

    اين قدر بدم مي ياد كه يهو بيام اينترنت و ببينم همه بودن و من نبودم...!

    اين قدر بدم مي ياد...!

    0856

    منم مي خواستم بهت بگم كه 38 روز گذشته.. ولي لعنت بر اي دي اس ال قاطي كرده!

    و لعنت بر چشم پزشكي.

    و لعنت بر كم خوابي...

    و لعنت بر تكليف زبان...

    پاسخ

    و و و .......:((

    آخي ....

    38 روز كذشت؟!

    پاسخ

    از 20 خرداد آره...:(
     <      1   2   3   4   5