دردونه ي عاري فا....
دلم برات يه ذره شده....
عارفه 4شنبه ساعت 1 بيا راهنمايي تا منم بيام پيشتون....من دوست ندارم بيام دبيرستان حس مي كنم تو اونجا يه غريبم....حس بدي پيدا مي كنم وقتي ميام دبيرستان.....
عارفه چقدر دلم مي خواد دوباره اون لحظه ها كه من توهم مي زدم تو ريحانه اي و بغلت مي كردو دوباره تكرار مي شد...
كاش دوباره مي رفتيم اصفهان و رها مي شديم
كاش دوباره اون 5شنبه تكرار مي شد و تو كلاس دوما مي رفتيم و حرف مي زديم و رها مي شديم....
كاش هيچ وقت دوران شيرين راهنمايي تموم نمي شد....
كاش....كاش....كاش....