پارسال....؟!
همين 3 هفته پيش بود...! پارسال چيه؟!
آخـــــــــــه کي باورش مــــــي شه كه فــــــــقط 22 روز گذشته؟!!
آخ ....آخ ...!
گفتم بغل ياد اون خوابه افتادم...!
عجب چيز معركه اي بود...!
سوز به دل همگي شون...!
هيچ كدومشون كه تخت تاثير ماه خرداد نيستن...!
سوز به دلشون...!
عارفه فقط به اون 20 روز فاصله اي فكر كن كه از دو طرف وجود داره...!
مي گم رئوفه هنوز سالمه؟
آخه وقتي تو غذا درست كرده باشي......!
آآآآآي دلــــــــــــــــــــــــم!!!!!
اين رئوفه در حال مرگ هم دست از آباني بودن بر نمي داره...!
خدا به ما رحم كنه...!
حالا بي خيال دست پخت تو...!
بايد بگم يه خوابي ديدم بي نظير بود...!
وااااي خدا...! خيلي قشنگ بود...! خيـــــــــــــــلي....!
آخرين وصيت هاي يك خورنده دست پخت يك قاصدكي :
خداوندا... آخر چرا بر ما رحم ننمودي كه ما را مجبور به تناول از گل كاشت قاصدكي كردي...
خداوندا... پيچ هاي عجيبي سر و روده هايم را در آغوش گرفته اند .... خودت بر ما برحم...
خداوندا... اين دل روزي مامن هزاران حرف ناگفته و اسرار آباني بود...آن را طعمه اين دست پخت ناپختني قرار مده...
خداوندا.... پس از مرگم هواي گوسفند قرمزه ي روي ميز و لپ تاپم را داشته باش... ما را كه ديگر اماني نيست...
چندي است كه عرق هاي سرد بر پيشانيمان نقش بسته است گوييا در حال احتضار مي باشيم...
خداوندا.... ما را دودستي درياب...
آآآمين!
من خير سرم مي خواستم برم بخوابم بعد بلند شم تكليف زبان بنويسم!
اي خدا...!
من هيچي زبان بلد نيستم!
دلم نمي خواد 4 شنبه بيام مدرسه...! اصلا واسه چي بيام؟!