http://www.dezignwithaz.com/images/dandelion-stick-ups.png
اينم باحاله...
سلام .
ديشب يه خوابي ديدم ... واي معركه بود !من و تو پولي و غزال و قيچي و فلفل و كوثر و نيكي و ... و ... كلا همه ي سوم ب اي ها مانتوي دبستان پوشيده بوديم ! همون مانتوهاي سبز چين چيني پف پفي كلاس پنجم!!! همه تصميم گرفته بوديم كه دوباره راهنمايي رو از اول شروع كنيم و با تصميم مون هم موافقت شده بود! با مانتوهاي سبز دبستان اومده بوديم كلاس تابستوني راهنمايي !بايد ميديدي ! مانتو سبزا به هيچ كدوممون نمي اومد ... (غزال داشت با پاپيون يقه ي روپوشش ور ميرفت !)
سلام صبح بخير....البته صبح من خيلي زود شروع شده و قطعا تو خوابي
خبر خبر...
يه پر محكم پيدا كردم...
http://taraneyeman.files.wordpress.com/2010/03/416822.jpg
اميدوارم بازش كنه...
اگر با چسب رازي اينو بچسبوني محكم محكم مي شه...
من دارم مي رم بخوابم....چون چشمام ديگه هيچ جا رو نمي بينه البته اين موضوع مال خيلي وقته....(به همين دليل عينكي شدم)
شب ت به خير .......(...)بوس.لالا
بازم مي گم خيلي خيلي خيلي دوست دارم...
الان (دقيقا همين الان)مامانم مي گن پاشو بريم بخوابيم...!!!براي همين از پيدا كردن پر هاي بيشتر معذورم ايشا... فردا (البته فردا هم تشيع جنازه ي خاله ي مادر است!ما بايد بريم خونه يماما نبزرگم اما من خودم رو به اينترنت مي رسونم...البته عشقم اگر پر بيشتر مي خواهي حاضرم بالشت عزيزم رو برات پاره كنم....
چون خيلي دوست دارم... واگر نه من بدون بالشتم خوابم نمي بره...
خيلي ناز بود
واي عطا الان دلش براي قاصدكش تنگ شد!دقيقا الان....
راستي پر محكم مي خواي عشقم؟
الان برات مي فرستم...
شما زحمت بكش بذار من عاشق نشم:دي
ضد حال تبديل به قهرو بيگوم
باز هم امروز مثلا چهارشنبه بود!
نرگس سر كلاس زبان يه ساعت داشت راجع به اون مانتو سبزه كه جنسش پارچه نبود و اون روسري دوميه كه گل هاي ريز داشت حرف مي زد! مي گم اين بچه چه قدر حواسش جمع بوده! ديگه جنس مانتو رو هم مي فهمه.
فكر كنم اگر ازش بپرسيم محل خريد و شماره سريال كالا رو هم بدونه!!!!
در يه نگاه آناليز مي كنه!
اون مانتوئه كه جنسش از پارچه نبود.!!!!!!!!!!!!!
ببخشيد قسمت دوم جواب نظرت رو الان خوندم. و نظر قبلي ام رو ارسال مي كنم.
ماماني عزيز هر وقت اون كليپ رو دريافت نمودي براي كودكت ارسال مي كني!
کليپ عرفه صداي تو بود؟!!!!!!!!
چه جالب چون به من گفته بودن تو روش توضيح بده!!!
ضحي هم شاهده...!
من شباهت رو از خيلي وقت پيش درك كرده بودم! وقتي خانوم كرماني تو راهرو راه مي رفت من داستاني داشت...!
يه دو سه دفعه اي اشتباه گرفتيم!
هه هه هه...!
اگه دستم به جدايي برسه...
ازش يه تشكر تپل مي كنم.....
به دل صووووووووووووورتي تموم آدما.....
به شب و روز مدرسه وارد مي كنم....
اگه دستم برسه به آسمون....
با ابر سياه طوفان مي كنم....
نمي ذارم كسي عاشق بمونه....
ماهو با پنجه بكس داغون مي كنم....
عجب شعر توپي شد. يادم باشه به خواجه اميري بگم بخونتش....