• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : .....
  • نظرات : 5 خصوصي ، 130 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    6   7   8   9      >
     
    پاسخ

    چاكريم دربست!
    + معين بانو 

    واي تو رو خدا!

    معده ي من ديگه ظرفيت نداره!

    ببين عاري فا، من در جديدترين اقدامم با آجيت(اه اه اه) قهر كردم و ديگه به وبلاگش نمي رم.

    از اين به بعد اين ديالوگهاي هندي رو در بخش نظرات ايشون ادامه بديد!

    الحق كه همتون دست به دست هم دادين تا منو بكشين!

    پاسخ

    بله اتفاقا فهميدم چرا ديگه وبلاگش نميرين!ما خيــــــلي هم همديگه رو دوست داريم...قلي رفت؟!

    نه نمي فهمي چون تو تا آخر عمرتم فستچقلي من باقي خوااااااااااااهيييي ماااااااااااند......!!! فهميدي؟

    نه! واتسا بينم ملتفتيدي يا بملتفتمت؟؟؟؟؟

    عاري فااااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!

    پاسخ

    من ملتفت ملتفتم!گفتم كه...تو كلي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    عاري فا...

    من خودم كه ناناحتم تو هم اين آهنگو گداشتي رو وبلاگت... هوا هم كه اينجوري... بابا هم كه فردا داره ميره ...منم كه منتظرم حقيقتا...

    منم آدمم خب.....!!!!!

    آجي كوچولو ناناحته... دلش گرفته... مي فهمي؟ كل جان؟

    پاسخ

    كا خودتي فتسچقلي....مي فهمم...خفن ميفهمم...مي فهمي كه ميفهمم...؟!:((((((((((((((((((((

    من درگير ضحي شدم.

    كجايي عاري فا؟

    پاسخ

    همينجاااااااا...

    من بهار هم تمام شد...

    عجب فصل معركه اي بودا...!

    پاسخ

    معركه!

    در ادامه ي مطلب پلي:

    آهان....تازه موضوع رو فهميدم......مثل صحنه هاي آروم فوتبال بود...پلي و عارفه رفته بودن....منم با قيچي و عبدو مونده بودم....حوصله ام سررفته بود....رفتم دنبال پلي...همه اون جا بودن....صلي ....سنا...فروز....سپيده....و دايي جون.....و يه فرد ديگه.....همه چيز مبهم بود......تاريك بود....هوا سرد بود....و من گشنه.....صدايي از توي راهرو اومد.....سريع چراغ هارو خاموش كرديم...همه چيز آهسته بود...ترس وحشت......همه چيز ساعت ها طول كشيد...من خيلي حرف زدم....خيلي مسابقات وحشتناك و خطر ناكي رو اجرا كرديم...كه اينبروفسكي هم دهانش باز مونده بود.....من حرف مي زدم از همه جا از برخورد يه مرد با ديوار.....از ......خودم...و فروزان ...صلي بهانه مي گرفت......وبالاخره رفت...رفت و ديگر باز نگشت....ترس ....وحشت.....مسابقات....وحشتناك...همه وهمشون.... واقعي بودن.....همشون ترس آسا...همه شون خنده دار.....كه ....

    ____________________________________________

    بيا وب جديدم....بدو

    پاسخ

    كه...مي خوااااااااااااااااااااااااااام......:(

    همين الان عكس مطلبت برام باز شد...

    خيلي خوشگله!

    پاسخ

    مرسي گلم!:)فوق العاده است!عطا...
    چرا حتي دوربين كنوني كه عطوا اينجا عكسش رو گذاشته منو ياد اصفهان مي ندازه؟
    پاسخ

    چون منو هم ياد دوربين ضحي ميندازه....
    معين بانو جان يادتونه اون روز تو پرورشي سر دوربين چه كشتي اي گرفتيم؟!
    پاسخ

    ....

    معين بانو جان...

    من هستما...!

    پاسخ

    :)
    عاري من آپم.
    پاسخ

    باشه كودكم
    + معين بانو 

    مي گن چسب قطره اي رازي خيلي باحاله!

    مي خواي يكي از اونا هم برات بخرم؟

    پاسخ

    اگه مطمئنين ميچشبونه.....
    + معين بانو 

    بابا مگه پر مرغ چشه؟

    مي خواي پر خروس بگيرم؟

    تازه رنگ و وارنگ وخوشگل هم هست!

    پاسخ

    آخه ميشه پر خروسو چسبوند به پراي قاصدك..؟!نه..ميشه..؟!:(
    + معين بانو 

    خطاب به رئوفه:

    آخيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!

    چقدر خنديدم!

     <    <<    6   7   8   9      >