مي گم امروز 193 روزه.
هفته ي ديگه ميشه 200 روز.
تولد تو مي شه 7 ماه....
چه جالب....
بگذار تا گره بخورد.
نگه ما و خودت با هم...
تا ترواد در ما همه تو...
اينم خيلي دوست دارم.
برو كوچولو ديني بخون بيست شي!
آبريكلا....!
کو طبيبي تا شکافد قلب بيمار مرا
تا ببيند من نمردم عشق تو کشت مرا
ليلا اينا امروز امتحان عربي داشتن و ما فردا امتحان ديني داريم.
چه جالب....!
و دوباره تكرار مي كنم.
حال همه خوب است....
موبايل يكي داره مي لرزه...برم ببينم چه خبره....
همه اينجا خوابن و من بيدار.
راستي برام يه سوال پيش اومده وقتي آدم خوابه هم باز خوابش مي ياد؟!
خب نمي دونم لازمه بگم يا نه كه شيش هفته پيش اين موقع داشتيم ذوق مرگ مي شديم كه داريم مي ريم اصفهان....
و هم اكنون شش هفته مي گذرد....
احساس مي كنم هر لحظه داريم از اصفهان دور مي شيم...
همون طوري كه هر لحظه داريم از چيزهاي ديگه هم دور مي شيم...
من اين شعره رو دوست دارم!
مشكليه؟
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم!!!
بيا نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر بده!!!
من دارم غذا مي خورم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عارفه به جان خودم دفترچه خاطراتمو ننويسيا ....
راستي ديگه تو هم شدي دبيرستانيه روشنگر ..مبارك باشه ...