سلام ...
خوبي ؟
واااي عاريفه شب شد و من وااااقعن نميدونم امروزم چجوري گذشت ...
ما پيش دانشگاهي ايم عايا ... ؟؟؟؟؟
روز گندي بود ...
شب ِ خوبيه اما ...
از صبحش بد بود ...
چه مساله نيني ِ غبرايي ، چه امتحاناي مزخرف آخرش ، صحبت چهل پنج دقيقه اي ِ من با غبرايي که هرچند آرامش بخش بود ، اما ... نيمدم سر کلاس خانوم طالب ... :بغض
ميدوني چنــــــــــــــــد وقته نشسته بودم پاي پي سي ؟ نه تو ميدوني عاخه لعنتي ؟؟
ببين جون ... به اين برزخ ؟؟؟؟ بيخيال مخاطب ِ خاص ، منو بچسب که الآن توسط شما کاشته شدم تو مسنجر :دي
زودي بيا که من اون آهنگارو ميخواااممم ...
پ.نوشت سه تو خوب اومدي ...
من که فقط بايد دست به دعا شم ... والا از اطلاعات خودم به جايي نميرسم ...
اوه اوه ...
حرفمو پس ميگيرم ...
اگه غبرايي اين جمله رو ميشنيد ميزد تو سرم . بعد ِ چهل و پنج دقيقه برگشتم به نقطه ي اول :)))
"ديدي بچه م داشت ميسوخت ؟" وااااي عزييييز دلممممممم3>
ببين جون ... خوب وقتي خانوم ادبيات ميگن ايهام داره خوب لابد داره دگ ... جر و بحث نکن بيخودي ، حد اقل وانمود کن که پشت ِ اين جمله ت يه عالم آرايه ادبي خوابيده :)))
بازم تو خواب ِ من
با من قدم بزن
آروم و سر به زير ........
جمعه بعد ِ ميديا رو عشقـــــــــه :)