• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : تقديم ب خود ِ تو !
  • نظرات : 4 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    نوشتن درباره مطلبت چيزي رو عوض نميکنه ...
    اين روزا فقط عکس العملم يه نگاه ِ ساده ست به همه چي ...
    يه نگاه ِ بي تفاوت ،
    يه نگاه ِ شايد نا آشنا حتي براي خودم ،
    يه نگاه ِ خالي به يه مطلب ِ پر ...


    فک کنم حرف ِ تلفن ِ ظهرت خيلي هم دور از واقعيت نبود ...
    اين سردي ، تو بدترين و گرم ترين ماه سال دامن گيرم شده ... شايد دليل داشته ، شايدم نداشته ...
    خودشم نميدونه ...
    فقط ميدونه که دوس داره از همين انتهايي ترين نقطه خونه ، بهت بگه که "راستش ، نميتوانم واقع گرايانه فکر کنم ... ذهنم اجازه نميدهد ... " ...
    تو که جاي خود داري ...
    من از همه گنگ ترم ،
    منگ ترم ،
    سردرگم و آشفته ترم ،
    اصن خود ِ خود ِ شلوغ ترينم ...

    اين روزها هم ميگذره ...
    من بازم سر حرفم هستم ...
    نظر خاصي ندارم واسه اين پستت ... جز اين که ساعت 2:47 بامداد ، فقط يه اپيزود از "مادرن فميلي" ِ که ميتونه شادم کنه ...

    شبت بخير ،
    بغل دستي ِ نزديک و دور اين روزها ... :)

    (مجبور شدم تو دو تا بذارمش ... ببخشيد ... )
    پاسخ

    ي نگاه ساده و بي تفاوت ك مها نيست...ك هيـــــــچ جوره مها نيست...ك غريبه ....نمي فهممش ....نميدونم چرا ....نميدونم سردي اي ك دامن گيرت شده فقط مربوط ب منه يا نه ...كلي ِ يا نه ....مثل حرف ديروزم ...هوم...من هيچ جوره نمي تونم واقعي ب قضيه نگاه كنم...مث رفتن حانيه ك تا روز آخر مي دونيستم نميره... تو كتم نمي رفت ك ميره....هنوزم باور نكردم....و تو چند برابر حتي؛ چنــــــد برابر .....هوم؛ من ب عنوان ي تيري از اين تير مسخره اي ك گذشت عذر مي خوام....رو مرداد و شهريورم نظري ندارم...اما ايشالا ك جبران كنه ....ممنون ...بغل دستي ِ ...عزيز ....//