• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : بهــــــار خوبم !:)
  • نظرات : 1 خصوصي ، 12 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام ...
    ميدوني ... از اونجايي که منو تو اين يکي دو روزه باهم هيــــــچ گونه ارتباطي نداشتيم مخصوصا از نوع اس ام اس اش ، وظيفه خودم دونستم که گنــــــــــــده سلام کنم ... :دي
    ببين کارم به کجا رسيده که اومدم وبلاگ تو نظر بذارم ... والااا :))

    ببين جداي از شوخي تو حوصلت سر ميره چيکار ميکني واقعا ؟؟؟
    گفتم از سرکار خانوم دعوت کنم تشريف بياريد خونمون که نيوردين ، فرزانه هم که امروز خرورارها مهمون داشتن ، زهرا هم که ابيانه بودن و پاکي هم جواب اس ام اس نداد :دي
    اين از شانس اول صبخمون ...
    گفتم بشينم سر درس و مقشم که ديدم اصن حسش نيس ...
    نشستم پاي تي وي ولي چيز جالبي نداشت ،
    سي دي جديد اومدم از مرتضي بگيرم که بيرون تشريف داشت و کمدش هم قفل بود (از اين اقدامات سکيوريتي که آدما انجام ميدن هيچ سر در نميارم ! اين از کمد مرتضي که محض رضاي خدا يه بار نشد فقل نباشه ، اونم از موبايل و آيپاد و آيپد و آيفون و ام پي 4 و خلاصه تمام وسايل الکترونيکي شما و ساير رفقا که من هيچ وخ از فلسفه قفل کردنشون سر در نيوردم :دي )
    در آخرين مرحله ديگه رجوع کردم به کمد پدر جان ، دريغ از يه سي دي درست و حسابي ... همه سي دي هاشم با خودش برده نامرد :دي
    ولي اون ته مه ها يه سي دي ايراني پيدا کردم و گذاشتم ... همش اشک و ناله و غم و غصه و افسردگي ... ديگه تا اشک داشتيمم اينجا خرج کرديم بعد ديديم نه جدي جدي خيـــــــــــــلي حوصلم سر رفته ...
    بعد يهو يادم افتاد که ما يه زماني يه مادري داشتيم ، يه پدري ، يه خواهر و برادري هم بودن انگاري ... خواستم زنگ بزنم مشهد خونه مادريزرگم دبدم شماره ندارم ... بعدم خوشحال شدم که نزنگيدم گفتم ببينم اونا اصن مارو يادشون مياد يا نه ؟ :دي
    پاسخ

    ببييين عاشقتم :)) يني عالي بود برنامت :دي اين سيستم تند تند توضيح دادنت عين اون موقع ها بود ك مي زنگيديم بعد تو هي حرف مي زدي مي گفتي بعــــــــد :دي يادته؟! عوضش من امروز و ديروز ....هيييي همه چي واسم خاطره تداعي مي كرد! ببيييين! دگ جدي جدي داشتم خل مي شدم ...هر آهنگگگگگ ك پلي مي شد هي يا مي زدم بعدي يا مرفتم تو ي ناحيه از زندگيم فرو :دي بعدم بعد از ظهر كلي فيلم اصفهان و روشنگر و اينجا رو ديدم ...بعدم ك رفته بوديم عيد ديديني و من از خجالت همه وجوودم داغ شده بودم و خدا خدا مي كردم قرمز نشم :)) بعد هيچي دگ بازم بحث نور و مدرسه و خ فرزانه پور و اينا شد :)) يني بگو ي لحظه من در حال زندگي مي كردم نمي كردم :)) دائم در گذشته بودم ....تلخ و شيرين..همه نوعه :دي اينقدم دلم هواي راهنماييمو كرده ك خداا مي دونه....بعدد ديگه آره دگ .....مي دوني چون هيييچ ارتباطي نداشتيم خصوصا اس ام اسي مجبور شدم ين همه حرفو ي جا بزنم:)) من ك از خدام بود پاشم تلپ شم خونه شما :دي ولي دگ عيد ديدني و اين بساطا...ي برنامم دارم همو فردا ببينيم مي گم الان برات :دي بدرووووووود :دي