بهش دارم فک ميکنم ...
نميدونم ...
شايد ...
اگه فرزانه بره که حتما بهش بيشتر هم فک ميکنم ...
بيخيال ...
بذار فعلا اين دو سه ماهه بگذره ، بعد ...
وااااي خونه مامانجونم بوديم داشتم هي کانال عوض ميکردم يهو ديديم يکي از کانالا داره سنتوري ميذاره ...
يني منو ميگيا ... ذووووق مرگ بودم ...
نگو که اينم نصفه ديدي ... هوم ؟؟ :|
آخراش بود ... که داره ترک ميکنه ...
سکانس ِ آخرو دقت کردي اصن ؟؟
من از اين فيلم سيــــــر نميشم ....
همون تيکه که چاوشي با حزن ميخونه :
تنها بودن ..... يه کابوس ِ شومه ......
اونجا علي داره سنتور ميزنه و تازه از اعتياد در اومده ...
و هانيه رو بين ِ جمعيت ِ طرفداراش ميبينه که به روش لبخند ميزنه و تشويقش ميکنه ...
يني دلم ميخواد اون لحظه زار زار گريه کنم واسش ... :(
بعد که اينو ديدم جو گير شدم ساعت 10 شب با نيلو زديم بيرون پي ِ سي دي ِ جديد ِ چاوشي ...
لامذهب صدا داره ها ...
يني اصن رو اعصابه ...
الانم ميخوام بگوشم ...
عزيــــــــــــــــــــزم :*
با اجازه :)