اون آبنباته که عبدو برامون خريده بود. (باورت ميشه اين قدر حواسم رو پرت کردي که يه ساعت داشتم فکر مي کردم تا اسم عبدو رو يادم بياد؟ هي داشتم بين اعظم و علي و يه عالمه اسم عين دار ديگه دنبال اسم عبدو مي گشتم!)
حالا... همون آبنباته ... مال من شکستش... من مجبور شدم درش بيارم يا چسب نواري بچسبونمش... مال تو کوش؟