من يه مطلب داشتم که توش دلم مي خواست صبح که از خواب بلند شدم بند بند وجودم به پروانه هاي ريز ياسي تبديل بشه و پرواز کنه و بره...
مثل عروس مردگان، که آخر فيلم عروس مرده ها پروانه شدش... اصلا عاشق اون صحنه ام که وايساده جلوي يه پنجره ي بزرگ و يهو پروانه ميشه و مي ره...
حالا هر چي مي گردم اون نوشته هه رو پيدا نمي کنم...