خانومه تو تي وي! اومده نشسته کلاي کاپشنش رو کشيده سرش! داره براي من توضيح ميده که حجاب مصونيته!
خب شما خودت اول روسري تو سرت کن... بعد توضيح بده...
خاله مريم علي خودش بلده لباسش رو بپوشه!!!
فقط نمي دونم چرا خاله مريم بلد نيست اين مسنجر کوفتيش رو باز کنه!
عيد فطر شد و کوثر نيومد به سان سال هاي گذشته بگه هي رفتم رو پشت بوم و گفتم بييان منو رويت کنين و از اين حرفها!
اين نظرهايي که تو و عبدو و کوثر مي دادين هم جزو نوستالوژيک هاي ماه رمضونمه!
بهله! خاطره يعني يه سکوت غير منتظره ميون خنده هاي بلند!
چون من قبل از اينکه ياد قو هاي خ محمدي بيفتم و مثل رواني ها بزنم زير خنده! ياد باغ پرندگان افتادم!!!
مي بيني! نه مي بيني! نه نمي بيني ديگه!
ترسناک نبود بابا. خيلي لطيف بود.
من اينو تو اصفهان ديدم! سالها پيش. عيدي که پنجم دبستان بودم و از خانوم صفي نيا هم متنفر!
آخ عاري! يادش به خير چه قدر خون جگر خوردم تا به همه ياد بدم که صفي نيا با صاد و جدا از هم نوشته ميشه! هههههههههههه...!
ديدي مدل خنده هامو؟ جديده!
من يه مطلب داشتم که توش دلم مي خواست صبح که از خواب بلند شدم بند بند وجودم به پروانه هاي ريز ياسي تبديل بشه و پرواز کنه و بره...
مثل عروس مردگان، که آخر فيلم عروس مرده ها پروانه شدش... اصلا عاشق اون صحنه ام که وايساده جلوي يه پنجره ي بزرگ و يهو پروانه ميشه و مي ره...
حالا هر چي مي گردم اون نوشته هه رو پيدا نمي کنم...
ياد دل شكسته افتادم...
سلام عليكم و رحمه الله و بركاااااته!
هعي...
من نفسم...خجسته...
اميرعلي... ايليااااا:(
اوه...
بينگ بينگ مسنجرو نگوووو...
من يه مدت تو حال بودم صدا باز مسنجر مي شنيدم...
مي پريدم تو اتاق ببينم كسي پي ام داده؟!
در صورتي ك اصن نبودم!
خل شديـــم! جميعا و رحمه الله!