• وبلاگ : قااااااصدكانه
  • يادداشت : آغاااز
  • نظرات : 2 خصوصي ، 23 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + maha 
    از همون اولين خاطرات زندگيم يادمه هميشه از تير متنفر بودم...دليلشم نميدونم چرا...شايد چون حسين(همون دايي کوچولومو ميگم...هيچوقت خدا دلم نخواسته فک کنم داييمه...) تو اين ماه بدنيا اومده...
    اما با اينحال...سعيم تماما بر اين بود که از تک تک روزهاي تابستون امسال لذت ببرم...حتي تيرش رو...بدک نبود...خودمم نميدونم چجوري...فقط گذشت...اونقدر سريع که دوس ندارم بهش فک کنم...1 ماه...و الان تنها دو ماه دگ فرصت دارم...و کلي برنامه ريزي براي اين روزهايي که با سرعت سرسام آوري ميگذرن...هعي روزگار....
    دگ جو نده...همشم بد نبود...بود...؟!
    نميدونم...اما...خيلي داري سخت ميگيري...ولش کن بابا...ميگذره...همونطور که من خودمو درگير نميکنم...و الا مشغله تا بخواي هست...اين تويي که بايد تصميم بگيري چطور برخورد کني...من بيتفاوت بودن رو ترجيح دادم...اما...شايدم حق با تو باشه...نميدونم...
    ديدي...؟!ماه رمضون اومد،هيچ...!3 روزشم پريد...
    وحشت ميکنم...وقتي ميبينم زمان انقدر سريع ميگذره...
    ما اينهمه با هم شعر ميخونيم...اونوخ تو دلتنگ اگه يادش بره خوندني...؟!
    دارم اقرار ميکنم...که ديگه داره به روشنگريا حسوديم ميشه...و به تو...که انقدر رفقاي با مرامي داري...
    کسي از طلوعيها هم به ياد ما هست...؟!
    پاسخ

    نه واقعااا مها روت ميشه راجع ب تير اينجوري حرف بزني؟! اين حرف زشتتو نشنيده ميگيرم ....واقعا كه ..نچ نچ ...خبمنم سعي كردم. اما لذت نبردم! اصلا هم. اصن ي روزايي واسم پيشم اومد ك تا حالا پيش ني مده بود ! بي خيالش. واقعا بي خياااالش ...فك كن..منم ي دنياا برنامه ريزي داشتم. و هنوزم دارم ....زود مي گذره مها.چشماتو ببندي مشهدم رفتيم و تموم شده ...واااي...باور نكردنيه!! اون بحثش جداس؛ آخه اينا رو الانم مي خونيم ...قلب من تاپ تاپ ميزنه...واي دگ نمي زنه .... ي كاري كن دلم ...زنبور گازم زده ...همه اينا ....دم رفقاي بامرام گرم....ب يادتونن...نميشهنباشن...دلتنگي بروزش فرق داره...نگو اينجوري ...من ك كلي ب يادتم:) ب اين فك كن...:) فددااات ك ومدي نظر دادي...خرابتيم رفيق!
    امروز ظهري زنگ زدم خونتون . راستي پاکي رو وقتي داشتم مي رفتم خونه ، تو خيابون ديدم .
    پاسخ

    خواب بودم خواهري...شرمنده ..شب كار بودن منو ك يادته؟!:)

    اينجا گلچين مسيج بوده؟!


    پاسخ

    اووووف.....
    سلام خواهر کلللکککک ..!
    کلک ...!

    پاسخ

    سلااام خواهري! احوال شما؟!:*
    عاري فا چرا کم پيدايي؟؟؟
    قبلا بودي؟
    من روت حساب باز کرده بودم ک بياي ب بنده نظر بدي؟؟
    کلک خوابي؟؟
    آخه چيقدر خواب؟؟؟

    پاسخ

    آره متي. كلا شب كار شدم..اصن دست و دلم ب نظر نميره:( اما ميام....چشم:)


    سلام عاري کوچول موچول....

    چطوري؟

    رضي رو ک مي شناسي؟

    هم زاده من!

    4 اسفند 74!!!

    اونم هنرستانيه خيلي چيزاي باحالي کشيده بود پارسال ک رفتم خونشون تولد ديدم!!

    پس برا تو کوشن؟

    پاسخ

    برا من خونمونه:دي ! سلاااام عبدويييي خاله!:دي چطوري ؟! :)
    ميگم خيلي حال ميده
    آدم دستشو بذاره رو يه دکمه ي کيبرد
    و عين مرغ فششششار بده ...
    :
    قااااااااااصدکانه
    يا
    آغااااااااز


    عاري زونا ، اين هيدي رو درست کن : هدي .
    فقط بهت اجازه ميدم اينجوري صدام کني !
    پاسخ

    آره.خييييييييييلييي ! مث اين خيييييييلي! عين مررغ:دي نچ.من دلم ميخواد بگم بت هيدي:(

    تو هم که همش خوابي؟

    هنوزم خوابي؟ مي خواي ولش کن... بذار سحر بيدار شو....

    پاسخ

    توضسح ك دادم ...
    سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...چطور مطوري؟؟؟؟خوبي؟؟؟؟؟خوش ميگذره؟؟؟؟من دلم مي خواد يکي از نقاشياتو بيبينم....چطوري ميشه ديد؟؟؟؟اين قابليت رو داره؟؟؟؟عارفه....بهم نشون بديا.....ديدي چي شد؟؟؟؟تولد نرگس شد.....ديدي؟؟؟يادته پيارسال خ قاسمپور بهم قول داده بود هروقت رف مکه واسم ساعت بياره؟؟؟؟؟ديدي چي شد؟؟؟؟يادش رفت:( هي من به نرگس ميگم بذار برم بهش بگم...هعي....
    پاسخ

    سلااااام ضحي! فداي شما:) مي فرستم برات :دي نه من اين ساعتو يادم نيس. اما بت اجازه ميدم بري يادآوري كني :دي!!


    اون روزي که من رفتم بانو! (تو رو خدا مي بيني! يه نصفه روز رفتم بانو يه عمره دارم ازش خاطره تعريف مي کنم!!!!)

    داشتم مي گفتم. اين ربطي به مدرسه هه نداره! توي راه آقائه تو ماشين "بگذر زمن اي آشنا" گذاشته بود.... سر و صدا بودا بوق و جيغ و فرياد از تو خيابون مي اومد من داشتم زير لب بگذر ز من مي خوندم...

    بگذريم. جلوتر که رفتيم يه مغازه ي گنده ي لوازم تحرير فابرکاستل بود که اسم مغازه اش "هنرجو" بود و من در همون آن ياد مها افتادم! يه ذره با تاخير تر ياد تو هم افتادماااا :دي

    همين جوري که داشتم با خودم مي گفتم خب منظور از اينا چيه؟ ديدم روي ديوار يه مدرسه نوشته "ما زنده به آنيم که آرام نگيريم، موجيم و آسودگي ما عدم ماست!"

    همين طوري هاج و واج مونده بودم که خدايا واقعا منظورت چيه؟ کم کم رسيديم به مدرسه ...

    (الان گفت "اگه يادش بره" يادش افتادم...)

    پاسخ

    واي خداي من! اينا همه ي نشونس.باوركن:دي آخي هنر جو! يار هميشگي ك من هي مي خوام برم نميرم:)) بعله. رفيقم رفيقاي قديم:) البت. من و مها نداريم:) ببين .يني گاهي اين خاطره بازيا نرووووو آدمو نابود مي كنه!

    پشت سرش آب بريزي که برمي گرده....

    آخ ارديبهشت....

    :(

    پاسخ

    بر ميگرده. اين بار عين ادميزاد!


    ياده همه ي اگ يادش بره ها بخير:)

    پاسخ

    اوهوم .يادش خوش!
    دل من طاقت نداره....
    الان دارم باخودم فك ميكنم ك اين مرداد چرا اينقد عجيبه ...عجيب نيس!؟؟؟
    همين الان داره اذان صب ميده ...منم يادم رفت ي دونه شكلات بخورم ك تا اذان معرب دلم براش لك نزنه هعي......
    پاسخ

    آخيييي ..ب نظر من چندان فايده اي هم نداره البته !:)
    اگه يادش بره که وعده با من
    همه ي سوم ب با هم جواب بدن : واي واي واااااااااااااااااي !

    بلند تر ... بلند ... .... بلند تر ...
    پاسخ

    دل ديوونه رو ب دست غم مي سپاره ....بلنننند تر...شله شله ....آخييييييي هديييي .....:(
    سلام
    از وبلاگ شما خوشم آمده وبلاگ زيبايي داريد.يک سري هم به سايت ما بزنيد ونظر بدهيد.خوشحال ميشوم تبادل لينک کنيم.اگر ميخواهيد وبلاگتون و لينک کنم اسمه وبلاگتون و در قسمت نظر بنويسيد.لطفا سايت ما هم لينک کنيد.
    www.varaminnameh.com
    پاسخ

    :)
       1   2      >